شعر میراث مادری/ مادر و چهار دختر، 5 شاعر زن از یک خانواده
24 سالپیش از امروز دختر دانشآموز روستایی در ولسوالی زیباک بدخشان یکی از ولسوالیهای دوردست این ولایت، طبع شعرش به جوش آمد و برای نخستینبار در صنف ششم مکتب شعر سرود.
نامش عزتخانم است و اکنون با پشت سر گذاشتن 38 بهار زندگی، مادر چهار دختر میباشد. دخترانی چون خودش اهل شعر و شور و شیدایی؛ میگوید، صنف دهم مکتب بود که بر بنیاد عرف حاکم آنزمان، ابر ستبر بختش آسمانگستر شد و تن به ازدواج داد.
ازدواجی که به گفتۀ او مانع ادامۀ آموزشهای عالی شد و دیگر نتوانست، بالاتر از صنف دوازدهم قدم بگذارد و افزون بر آن، گیرافتادن در دام زندگی مشترک و دغدغۀ پرورش کودکان، او را نسبت به گردآوری و بستهبندی شعرهایش بیعلاقه ساخت و تا هنوز که هنوز است، محصول 24 سال سرایشگری را به گونۀ منظم در اختیار ندارد.
او اما تصمیم گرفته است که دخترانش به ادامۀ آموزش بپردازند و در همکاری و حمایت همسرش بتواند پای دختران را تا دروازههای دانشگاه بکشاند، کاری که برای یک زن روستایی و سکناه گزیده در دو دستترین نقطۀ بدخشان بهدور از امکان است.
نظیفه سلیمی، آمنه سلیمی، نیلوفر سلیمی و حلیمه سلیمی چهار شاعر و چهار دخترعزتخانم اند که دو تن آنان دانشآموز مکتب و دو تن دیگر دانشگاهی اند. آمنه دانشجوی دانشکدۀ زبان و ادبیات دانشگاه کابل و حلیمه دانشجوی دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه بدخشان میباشد و دو خواهر دیگر( نیلوفر و نظیفه) دانشآموزان مکتب میباشند.
هر چهار خواهر که هنر شعری را از مادرشان به ارث برده اند میگویند، آنان وابسته به یک خانوادۀ فرهنگی اند و در پی حمایت پدر و مادر توانسته اند که افزون بر ادامۀ آموزش در میدانهای فرهنگی شعر تولید کنند و بسرایند.
حلیمه و آمنه که در پی حمایت پدر و مادر به دانشگاه راه یافته اند میگویند، آنان به تبعیت از مادر و فضای عاشقانۀ خانواده، از کودکی به سرودن شعر آغاز کرده اند و تا کنون دهها پارچه شعر سروده اند.
میگویند، آنان بیشتر در قالب غزل شعر میسرایند و شعرهایشان در فضای مجازی مخاطبان بیشماری دارد. آرزو دارند که روزی با این سرایشگری بتوانند در زمرۀ شاعر زنان تأثیرگذار قرار گیرند.
نظیفه یکتن دیگر از دختر شاعران این خانواده میگوید که او از دو سال به اینطرف با تأثیرپذیری از مادرش و عشقی که نسبت به این خانوده دارد، به سرایشگری آغاز کرده است و آرزو دارد که روزی یکی از کنشگران فعال در عرصۀ شعر افغانستان باشد.
به گفتۀ نظیفه او در شعرهایش دردهای ناگفتۀ زنان و رنجهای بیکران و و محرومیتهای بیپایان آنان را فریاد کرده است تا باشد با سلاح شعر به جنگ سیاهی برود و غبار نشسته بر بخت و اقبال زنان را بزداید.
وی میگوید، بیش از 100 پارچه شعر را در این دو سال گردآوری کرده، اما به دلیل نبود امکانات تا هنوز نتواسته است که به چاپ برساند.
این شاعر خواهران میگویند که تا هنوز هیچ یک از نهادهای فرهنگی و حکومتی در بدخشان به آنان توجه نکرده است و در صورت حمایت نهادهای فرهنگی و تشویق آنان در این راه میتوانند که بهتر بسرایند و بیشتر تولید کنند.
با آنکه این خواهران قریحۀ فوق العادۀ شعری دارند، به دلیل عدم حضورشان در میدانهای فرهنگی کمتر شناخته شده باقی مانده اند.
سلیمی، پدر این این چهار شاعرزن که کارمند یک نهاد غیر حکومتی در ولسوالی زیباک بدخشان است، میگوید که او بیشترین سرمایهگذاری را روی آموزش دخترانش انجام داده است و هنورهم در تلاش است تا دختران این خانوده بتوانند که با ادامۀ آموزشهای عالی به قلههای مؤفقیت برسند.
سلیمی میافزاید که او و خانمش بخش بزرگی از درآمد ماهانهشان را صرف آموزش دخترانشان میکنند و افزون بر آن تمام سهولتهای لازم را در حد توان برای این دختران فراهم کرده اند.
چهارخواهر که در فاصلههای سنی نه چندان زیادی از هم قرار دارند، در یک فضا شعر میسرایند، فضایی که آدمی گاهی در داوری میان این شعرها نمیتواند کمترین تفاوت آفرینشگری این سرایشگران را دریابد.
این شاعرزنان در قالبهای غزل، زبان عاشقانه و روح سرشار از عشق را با بیان هنر مندانۀ احساسشان به تصویر کشیده اند که بیانگر حضور نیرومند نوستالوژی مشترک میان این 5 شاعر زن میباشد.
اکنون مصراعهای از چند بیت این شاعر زنان را مرور میکنیم تا نقطۀ پیوند آنها در صورت و معنا و غایت شعری به درستی روشن شود:
چشم مستت به نگاهی دلم آسان گیرد
به تبسم لب لعل تو ز من جان گیرد
خوب داند که مرا تاب ترشرویی نیست
هر چه گیرد ز کفم با لب خندان گیرد
عزتخانم سلیمی، مادر چهار دختر شاعر
——-
تو با نیرنگهای پیهمت هرچند معروفی
و من یک دختر افسرده، دلتنگ، وسواسی
همش طرح نگاهت در خیالم رنگ میبندد
دل و جانم فدایت گرچه خیلی قدر نشناسی
آمنه سلیمی، دانشجوی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل
——–
از دلم بیخبری آه ولی حق با توست
اینکه من خانه خرابم تو چه پروا داری
قصۀ عشق از منِ آشفته بجو
و من عاشقتر از آنم که تقاضا داری
حلیمه سلیمی، دانشجوی دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه بدخشان
———
دوباره عزم سفر میکنی و در این شهر
تمام خاطرهها جاودانه میماند
مرو که دست صداقتستیز تنهایی
برای مردن من صد بهانه میماند
نظیفه سلیمی، دانش آموز
———-
دلا وابستۀ چشمان زیبایش نشو هرگز
که در اوج نگاه خویش رمز دلبری دارد
اگرچه سهم من از حسن زیبای تو چیزی نیست
ولی دل بهر دیدار تو هر شب محشری دارد
نیلوفر سلیمی، دانش آموز
این چند مصراع از چند نمونۀ شعر این شاعرزنان نشان از فریاد مشترک برای دستیابی به مطلوب مورد نظر و دنیای ایدهآل و جهان زنانهیی است که بهشت موعودشان با مردانهگی این عالم خاکی دزیده شده است.
هرچند این خانواده در جغرافیای مذهبی اسماعیلی با برخورداری از آزادیهای اساسی نسبت به دیگر جغرافیای بدخشان نفس راحتتر میکشند و خاطر آسودهتری دارند، اما فقر، محرومیت و عقبافتادهگی مردمان این جغرافیا سرنوشت آنان را با دیگر زنان نگونبخت و محروم از حق کار و آموزش در تمام کشور گره زده است و فریاد این شاعرزنان برای رهایی و آزادی زنان گیر افتاده در دام تعصب و تبعیض همواره از دور دستها بلند بوده است.