آسیبشناسی حکومت محلی در ولایت سرپل
نویسنده: ابو مسلم خراسانی
سرپل در شمال کشور یکی از ولایتهای مهم و دارای موقعیت جغرافیایی ویژه میباشد. این ولایت حدود 32 سال پیش در سال ۱۳۶۷ خورشیدی از بدنۀ ولایت جوزجان جدا شد و در قالب شش ولسوالی و مرکز به عنوان یک واحد مستقل اداری به ولایت تبدیل شد. موقعیت جغرافیایی این ولایت از آنجا حایز اهمیت است که چندین منقطۀ مهم شمال کشور از جمله بلخ، فاریاب و غور را باهم وصل میسازد و از نظر نظامی میتواند موقعیت مهمی تلقی شود. پراکندهگی جمعیت شناختی در این ولایت نشان میدهد که اقوام مختلف از جمله تاجیکها، پشتونها، عربها، ازبیکها، هزاره و … در این ولایت زندهگی میکنند.
در چند سال پسین باوجود موقعیت مهم نظامی و تنوع قومی موجود در این ولایت که در ذات خود یک مزیت مهمی برای پیشرفت و توسعه مطرح میشود، اما در عمل این ولایت هر روز در تنور ناامنیها و چالشهای اداری، نظامی و ملکی فرو میرود. ساختار تبعیضآمیز، ترویج فرهنگ تعصبورزی برای تحکم پایههای قدرت و نابرابری فزاینده و ضد انسانی در این ولایت فقیرنشین به تعبیری دیگری ولایتی که روی چاههای نفت خوابیده است، لایههای اجتماعی را فروریخته و سایهاش را بر بخش بزرگی از باشندهگان این ولایت گسترانیده است تا آنان گرمی آفتاب را حس نکنند.
حکومتداری ضعیف و بافت خونین
یکی از چالشهای اساسی در این ولایت حکومتداری ضعیف و بیبرنامهگی کلان سیاستهای محلی است که در مغاک مافیای قومی و حزبی فروغلتیده و توان دور زدن و بیرون شدن از این حلقه را ندارد. این وضعیت به انباشت قدرت محلی و جذب خود و حذف دیگران منجر شده است. پیامدها و برآیندهای ظالمانه، تبعیضآلود و فسادزای آن نه تنها ادارههای دولتی؛ بلکه ساختار اجتماعی – فرهنگی را نیز دگرگون کرده و آسیبهای جدی و درشتی را متوجه این جامعه ناهمگون ساخته است. از این نگاه تعبیر «بافت خونین» دقیقترین تصویری است که میشود از ساختار توزیع قدرت در ادارههای دولتی و روابط اجتماعی – فرهنگی از این ولایت بیرون داد و از این روزنه نظر انتقادی بر آن افگند.
بر خلاف این که حکومت محلی باید در راستای نابرابریزدایی و تقسیم عادلانۀ قدرت گامهای موثری را در جامعههای ناهمگون به مانند سرپل بردارد و توازن قدرت در ادارههای دولتی را برقرار کند. حکومت محلی سرپل خودش تبعیضآلود، ظالمانه و ضد انسانی است. به گونهیی که همۀ قدرت ادارههای دولتی به دست مافیای حزبی دستبهدست میشود و مردم در کوچکترین تصمیمگیریهای سیاسی – اجتماعی دخل و تصرفی ندارند.
حکومت محلی در ولایت سرپل که در فساد غرق است و افراد محدودی همۀ امکانات دولتی را در قبضۀ خود فراچنگ گرفتهاند، بیانگر ترویج این نابرابری فزاینده و تبعیض نظاممند، میباشد. ادارههای دولتی در ولایت سرپل بر اساس روابط قومی و حزبی تقسیم میشوند و ساختار را طوری تنظیم کردهاند که یک دوگانهگی را زیر عنوان «ما» و «دیگری» به وجود آورده است. در این منظومه تنها «ما» جذب میشوند و امکانات دولتی در اختیارشان قرار گرفته و دیگری حذف و طرد میشود.
عوامل جنگ و ناامنی
جنگ در بهار سال ۱۳۹۱ خورشیدی در ولایت سرپل شعلهور شد؛ جنگی که سایۀ خود را اکنون بر بخش وسیعی از جغرافیای این ولایت گسترانده است. ولسوالیهای صیاد، کوهستانات، سانچارک و منطقۀ شرمها که از لحاظ اداری وابسته به مرکز ولایت سرپل است، از عمدهترین جغرافیای جنگ در این ولایت میباشند. به صورت کلی حکومتداری ضعیف و مافیای تبعیضِ گسترده و فساد لگام گسیخته و عدم مشارکت مردم و توزیع ناعادلانۀ قدرت محلی از درشتترین دلایل جنگ و ناامنی در این ولایت میباشد.
جنگ در این ولایت ایدیولوژیک و عقیدتی نیست؛ در واقع همۀ این شرایط محصول سالها تبعیض، تکتازی، انحصار قدرت و امکانات توسط یک اقلیت مافیایی در این ولایت است که نفوذ چندانی ندارد. تودههای مردم به صورت کلی خود را در آیینۀ حکومت محلی نمیبینند و این یکی از برجستهترین دلایلی است که مردم را در این ولایت وادار ساخته است که با میل تفنگشان پیشانی حکومت محلی را نشانی بگیرند.
زمانی که جنگ مبنای ایدیولوژیک ندارد، باید عوامل جامعهشناسانۀ آن آن جستوجو کرد و یکی از برجستهترین این عوامل تبعیض و انحصار قدرت در ساختار محلی و ادارههای دولتی است که در این مطلب به عنوان «بافت خونین» یاد شده است. دولتها با گرفتن مشروعیت از شهروندانش خدمات رفاهی و زمینههای رشد را به صورت یکسان در خدمت شهروندان قرار میدهند. اما در ولایت سرپل، حکومت محلی نه تنها خدمات رفاهی و زمینههای رشد را به صورت یکسان در اختیار باشندهگان این ولایت قرار نمیدهد؛ بلکه در چند سال پسین به صورت نظاممند تلاش کرده است که یک اقلیت ویژۀ مافیایی همه را به عنوان شهروندان درجۀ دوم ببیند؛ نگاهی که زننده، غیرانسانی و چالشآفرین است و زمینۀ بریدن بخش بزرگی از کتلۀ مردم با حکومت محلی را فراهم کرده است.
در واقع تودههای فقیری که از هیچ لحاظ سنخیت با طالب و ایدیولوژی و فکر این گروه ندارند، حالا در برابر دولت سلاح گرفتهاند و زمینۀ ناامنی و جنگ را در این ولایت فراهم ساختهاند. بُنمایه و سبب اصلی این جنگ در ولایت سرپل به بافت ناعادلانه و مافیایی بر میگردد که زمینهها و امکانات را از مردم گرفته است.
هرچند پس از سال ۲۰۰۱ میلادی زمینۀ پیدایش حلقۀ مافیایی حزبی در ولایت سرپل نضج گرفت، اما به صورت ملموستری این حلقۀ حزبی و مافیایی که چند جناح در آن حضور دارند، پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۴ میلادی قوت بیشتری گرفت و پایۀ خود را به صورت شبکهمانند در بین اجتماع و نهادهای دولتی مستحکم کرد.
نمونۀ نفوذ مافیایی و حضور شبکهیی و زنجیرهیی این گروه در سال جاری خود را نمایان کرد به گونهیی که یک جمعی حکومت مرکزی را به چالش کشیده و یک کودتاه محلی را در این ولایت سازماندهی کردهاند. این کودتا تاکنون نیز تعمیر ولایت سرپل را به دست کودتاچیان اسیر کرده است و کسی را توان حرف زدند در برابر این گروه نیست.
در واقع اقدام آنان نشان داده است که این حلقه چگونه همۀ توان خود را در نظر میگیرد تا همچنان در موقف فعلی و ظالمانۀشان قرار بگیرند و حتا حاضرند در برابر دولت مشروع و قانونی نیز موقف خشونتآمیز اختیار کنند و در برابر خواست مردم قیام کنند.
به صورت کلی، اگر مواردی را به عنوان چالشهای سد حکومتداری خوب و دلایل گسترش جنگ در این ولایت برشماریم، بحران مشارکت مردم وتودههای غیرحزبی که بیرون از حلقۀ مافیا قرار دارد، تبعیض و تقسیم ناعادلانۀ قدرت را در سطح محلی، خویشخوری و مصادرۀ قدرت به نفع مافیای حزبی و از همه بیشتر تعصبورزی که این در این ولایت بر مناسبات سیاسی – فرهنگی حاکم است از درشتترین مواردیاند که لایۀ اجتماعی را بلعیده و حکومتداری محلی را دچار آسیبهای جدی کرده است.