برقراری صلح در موجودیت اکثریت قاطع بزرگان ناممکن به نظر میرسد
نویسنده: میر حمیدالله میر
صلح واژهیی است که از سالها به اینسو باشندهگان این سرزمین همۀ دار و ندارشان را در آرزویش از دست دادهاند. سرهای زیادی به امید برقراری صلح در کشور به خاک سپرده شد و شبهای زیادی از غوغای آن آرامش مردم برباد رفت. آیا آخر صلحی در راه است و یا میتوان امیدی به صلح بست؟
این پرسشی است که سالهای سال در مقاطع مختلف از رهبران پرسیده شده، اما تاهنوز پاسخ قناعتبخشی به آن داده نشده است.
پیش از جستوجوی پاسخ این پرسش بیایید بدانیم که آیا فرشی برای صلح هموار شده است، آیا اندیشهیی برای آن در دلها حک شده، آیا مفهومی برای صلح جستوجو شده و یا هم اجماعی برای این مقصد در راه است؟
از گذشتهها زمانی که کودکی بیش نبودم زمزمههایی در گوشم در مورد موقعیت، اهمیت و متضرر بودن این سرزمین طنین انداز بود و تا مدت زیادی نمیدانستم که اهمیت موقعیت ما در جغرافیای آسیا چه مفهومی دارد، ما برای چه کسانی زندهگی میبخشیم و چه کسانی برای ما عزت میبخشند. اما آن چه از همۀ این غوغاها هویدا بود که ما نمیدانیم قد و قامت چه کسانی را شکستهایم، غرور ابرقدرتهایی را در خاک نشاندهایم و چه جهادی از خود به جا گذاشتهایم. در کلیت چه کسانی را بر مدار بلندی رساندیم و چه کسانی را بیهویت ساختهایم. این همه زمزمهها آیا واقعاً در خور شأن و منزلت ما بوده است، آیا به راستی آن چه را انجام دادیم برای منافع ملی کشور ما بود؟
رهبران این وطن هر کدام به نوبۀ خود در انواع برنامههای شخصمحور و گروهمحور خود، این وطن را در دار بدبختیها فرو بردند و همین خودمحوری بود که تا امروزه این وطن روی خوبی را ندیده است. روی این همه بیمهری این رهبران، رهبرزادهگان و شیخالحدیثها به این خاک و مهرورزی آنان به کشورهای همسایۀ دور و نزدیک، وطن را در باتلاقهایی فرو برد که امروزه گذشت از این همه نه تنها کار بسا دشوار است؛ بلکه در آیندههای نزدیک نیز ممکن به نظر نمیرسد.
با درنظرداشت شرایط کنونی دیده میشود که افغانستان در باتلاقهای رهبری، منابع طبیعی، جغرافیای سیاسی و از همه مهمتر در کمکهای مالی کشورهای کمککننده قرار گرفته است که نجات از این همه کار دشوار و ناممکن است. معاملههای پنهانی و خیانتهای گروهی رهبران بر این وطن بنیاد اقتصادی، سیاسی و نظامی را در کام نابودی فرو برده است و دشمنان این سرزمین از ابعاد مختلف بر این وطن حملهور میشوند. در این جا چندین مولفهیی است که نهادینه شدن صلح در کشور را دشوار میسازد. بارزترین این مولفه در زیر شرح داده میشود:
ضعف رهبری
یکی از چالشهای اساسی در این سرزمین این است که امروزه اشخاصی با پشتوانههای خارجی و بیرونی بر اریکۀ قدرت رسیدهاند؛ نه بر اساس حس وطنپرستی و یا فعالیت در محور منافع ملی. احساسات بیگانهگی رهبران است که هیچ یکی از آنان تا امروز در برابر نارساییهای این وطن رنجدیده خم به ابرو نمیآورند. از این که رهبران و بزرگان این وطن حس، همدردی و پابندی در این وطن را ندارند، غم و اندوه باشندهگان این سرزمین را نمیدانند. رهبران کشور سرمایههای مادی و معنویشان را در شهرهای دیگر مستقر کردهاند. بنابرین، غم و اندوه این وطن نیز برایشان قابل درک نیست. صلح و جنگ برای آنان یک منبع عایداتی تلقی میشود و در هر حالش منافع خود را اساس همۀ پروسهها میدانند. رهبری زمانی در یک کشور مفهومی را افاده میکند و حلال مشکلات میباشد که رهبر و زعیم وطن از خود وطن باشد و وابستهگی بیرونی او را از تصامیم ملی واندارد. امروزه اما شرایط چنین نیست و این گونه ویژهگی در بیشتر از این رهبران و رهبرزادهگان دیده نمیشود. توقع صلح در چنین شرایطی که همه در غم و اندوه ثروتهای مادی و معنوی خود باشند از این رهبران غیرعادلانه و غیر منطقی به نظر میرسد. امروزه در کمترین فشار روحی و روانی بر منافع شخصی این بزرگان دیده میشود که تا چه اندازهیی در برابر یکدیگر میسرایند و یکدیگر را در اعمال ضربه زدن به منافع ملی دخیل میدانند. در چنین شرایطی که منافع شخصی و گروهیشان در خطر مواجه میشود، منافع ملی و مردمی در کامشان شیرین میشود، اما بازهم آنان از نام مردم و منافع ملی کشور استفاده میکنند تا منافع شخصی خود را حفظ کنند. در نهایت میتوان گفت که بزرگ و رهبری که منافع شخصی را بر منافع ملی و مردمی ترجیح میدهد، نباید از او توقع داشت که صلح خواهد آورد.
مشکل منابع طبیعی
کشوری که دسترسی به منابع طبیعی آن به صورت سهل در اختیار اجانب باشد و منبع عایداتی بسا هنگفت تیکهداران قدرت را تشکیل دهد، پس قطع دسترسی به این منابع و رسیدن به صلح عاقلانه به نظر نمیرسد. در کنار قاچاق اقلام طبیعی وطن به گونۀ مرموز آن، تهیه و تدارک مواد مخدر یکی از معضلههای دیگری در این وطن است که رسیدن به صلح را از وطن گرفته و حتا کاملاً ناممکن ساخته است. باز هم مواد مخدر در این وطن به گونۀ مرموزی به مقدار بیشتری به کمک همین رهبران و تیکهداران قدرت تهیه و پس از طی مراحل در اختیار بیرونیها قرار میگیرد. این کار خود دست داشتن تیکهداران قدرت را به منابع مالی دراز میسازد و طرف دیگر دسترسی به صلح را قطع میکند. بر اساس آخرین گزارشهای نهادهای دولتی و غیردولتی بیشتر وکلا و رهبران جهادی در قاچاق مواد طبیعی و مخدر دخیل هستند و زمینه را برای تولید و فرستادن آن با استفاده از گروههای نیابتی خود میسر میسازند که خود عامل اصلی ناامنیها در نقاط مختلف کشور میباشد و هر گاهی از دید عقلانی نیز به این موضوع نگاه شود، دیده میشود که وکلای مردم و رهبران با استفاده از دسترسیشان در نقاط مختلف قادر به انجام هر کاری هستند که سرمایههای بیشمار آنان گواه این همه نابسامانی در وطن است.
کمکهای مالی کشور های کمککننده
یکی از موانع اصلی در روند صلح، کمکهای مالی کشورهای کمککننده به افغانستان تلقی میشود. کمکهای مالی در هر کشوری به ویژه کشور های در حالت بحران، یکی از چالشهای اساسی را در به بار میآورد. افغانستان کشوری است که سالها درد همکاری اقتصادی را در شانههای لرزان خود حمل میکند و این درد بزرگ سالهاست که عقل و منطق تصمیمگیری ملی را از رهبران ربوده است. امروزه یکی از بزرگترین چالشهای وطن نبود قاطعیت در تصمیمهای ملی در سطح بلند رهبری است که علت اصلی آن نیز در گرو بودن ارادۀ تصامیم ملی در کمکهای خارجی میباشد.
هرگاه از نظر دسترسی و قاطعیت در عملکردهای ادارههای دولتی خیره شوید، به بسیار وضاحت متوجه خواهید شد که کمکهای مالی به چه اندازهیی روی کارکرد این ادارهها سایه افگنده است. حتا محرمترین اطلاعات در نخستین درخواست در خدمت پایینرتبهترین کارمند سفارتخانهها قرار میگیرد. این موضوع صداقت کارمندان دولت در برابر کمکهای مالی کشورهای غربی را نشان میدهد؛ در غیر این صورت محرمیت اسناد هیچ کشوری نباید این گونه در قید روابط فنا شود. در عقب این همه نابسامانیها باز هم دست این رهبران و بزرگان دخیل است. آنان در برابر کمکهای مالی مستقیم و یا غیرمستقیم کشورها و گروهها، منافع ملی را در بازار معاملههای پنهانی خود میفروشند و در نهایت به اوج جهالت و ثروت خود در برابر مردم فخر فروشی میکنند.
نتیجهگیری
آن چه در بالا تذکر داده شد شمهیی از نابسامانیهایی است که رهبران و بزرگان این وطن در برابر منافع شخصی و گروهی خود منافع ملی را در فنا داده و درد و رنج را نثار این کشور درد دیده کردهاند.
شهروندان کشور شاهد همۀ نامردانهگیهای این رهبران هستند و هیچ گاهی فراموش نخواهند کرد که جوانان این وطن را سالها به نام حفظ دین، ناموس، وطن … قربانی منافع گروهی خود ساختند. با گذشت سالها جنگ و ویرانی، مردم دوباره از این گروه سفاک امید حداقل چند روز امن را دارند، اما دوباره دیده میشود که این رهبران همان سفاکهایی هستند که با تغییر چهرۀ وارد میدان شدهاند و هیچ وقعی به شهروندان نمیگذارند.
آن چه در این وطن جریان دارد، اوج بدبختیهایی است که از طرف این رهبران، رهبرزادهگان و بزرگان بر مردم روا داشته شده است. تاریخ گواه است که هیچ حکومتی در افغانستان از رعیت خود جفا ندیده؛ بلکه این رعیت بوده که سالها غم از دست دادن عزیزان شانرا از دست این حکومتمردان فقط با تسلیت گفتن در دلها سپردهاند. با این حال، این رهبران در حال حاضر هیچ ارادهیی برای آوردن صلح در کشور ندارند؛ زیرا با آمدن صلح دامنۀ چپاولگری، ثروتاندوزی، تجارت غیر مجاز، خودسری، فخر فروشی، تردد موترهای بیاسناد و خلاف قانون از این بزرگان و رهبران گرفته میشود. بنابرین، رهبران و بزرگان هیچ گاهی حاضر نیستند منافع خود را برای آوردن صلح در کشور قربانی کنند.