توسعهگریزی، فرهنگی بد اما همگانی در بین شهروندان افغانستان
نویسنده: ابومسلم خراسانی
استوارت الفنستون یکی از پژوهشگران انگلیسیتبار است که حدود یکصدوهفده سال پیش دربارۀ شهروندان افغانستان پژوهشی را انجام داده است. او بین سالهای (1907 تا 1908) میلادی در افغانستان بوده و در یکی از مقالههای پژوهشیاش زیر عنوان «شهروندان افغانستان، جای، فرهنگ و نژاد» از خصلت و عادتهای مردم افغانستان یاد کرده است. هرچند نویسندهگان دیگری نیز دربارۀ افغانستان نوشتهاند و به خصلتهای باشندهگان این سرزمین اشاره کردهاند، اما الفنستون نخستین پژوهشگر غربی است که یک متن جامعهشناسانه را به روش مناسب و جامع نوشته و در آن از خلقیات و فرهنگ قبیلهیی افغانستان یاد کرده است. او در وصف شهروندان افغانستان مینویسد که باشندهگان این سرزمین مردمان جنگجو، زنباره، قانونگریز، مهماننواز و سلطهگر هستند.
هرچند این بحث را الفنستون در اوایل قرن بیستم مطرح کرده است، اما خصلتهای سنتی مردم افغانستان همانی است که بوده و تا حال تغییر چندانی در فرهنگ، چگونهگی زندهگی، روابط اجتماعی و خصوصیات قبیلهیی و خلقیات اعضای این جامعه، به میان نیامده است. این نوشته بر آن است تا نشان دهد که بخش بزرگی از ویژهگیهای جامعه ما مانع توسعه است و یا در خوشبینانهترین حالت خلقیات ما برخلاف باشندهگان کشورهای توسعهیافته و جهان اول توسعهگریز است و با مولفههای جوامع پیشرفته و زندهگی جدید سر سازگاری ندارند. پژوهشگران حوزۀ توسعه، نقش خصلتهای انسانی را در توسعه یا عقبماندهگی یک جامعه «خیلی مهم» توصیف میکنند.
قانونگریزی و کارهای فراقانونی به عنوان یک کژ رفتاری اجتماعی به مثابۀ یک خلق ناهنجار غالب و همهگیر در جامعۀ ما بدل شده است. گرچه خلقیات و خصوصیات یک امر ذاتی نیست و این جامعه است که منظومۀ خلقیات انسان را شکل میدهد، اما در درازنای تاریخ اجتماعی ما قانونگریزی و نظمانکاری از مولفههای درشت خلقیات اجتماعی ما بوده است که در تقابل با نظم و قانونمندی و توسعهیافتهگی قرار دارد.
کشورهایی که امروز به توسعه رسیدهاند از جادۀ نظمگرایی و قانونمندی عبور کردهاند. قانونمندی نیاز به فرهنگسازی درازمدت دارد که طی آن یک نسل به خلقیات متعالی، توسعهپذیری و قانونمندی عادت کنند. به عنوان نمونه، فرار از قانون و سرقتهای هدفمند در تاریخ گذشته افغانستان به عنوان یکی از عوامل قهرمانی نگریسته شده است. این امر هنوز هم در روستاهای افغانستان به عنوان ویژهگی قهرمانان برشمرده میشود. قانونگریزی در تضاد با توسعهیافتگی است و این دو امر متضاد در یک جامعه قابل جمع نیستند.
مرکزگریزی به عنوان یکی از مولفههای دیگر مردم افغانستان است که با توسعهیافتهگی منافات دارد. یعقوب ابراهیمی، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه «کارلتون» مرکزگریزی را یکی از مولفههای دایمی در تاریخی سیاسی – اجتماعی افغانستان میداند. او در نوشتهیی زیر عنوان «دشواری توسعۀ سیاسی در افغانستان؛ تقابل جامعۀ مرکزگریز و حکومت مرکزگرا» مرکزگریزی را یکی از موانع توسعهیافتهگی در افغانستان پنداشته است. این مهم را توماس بارفیلد نیز زیر عنوان «تضاد دولت و ملت در افغانستان» مطرح کرده است.
چند شخصیتی بودن از خصلتهای دیگر باشندهگان افغانستان است که در تقابل با توسعهیافتهگی قرار دارد. شناخت دقیق و نزدیک به واقعیت از شخصیت، باورهای دینی و اندیشههای ایدولوژیکی مردم افغانستان کار دشوار و حتا در مواردی ناممکن است. انسان افغانی یک روز لیبرال است و آنگهی کمونیست میشود، زمانی مجاهد کفرشکن تشریف دارد و موقعی هم دل در گرو روشنفکری و روشناندیشی میزند. این چند شخصیتی بودن و به تعبیر وطنی به پله ترازو دیدن از یکسو ثبات شخصیتی را از انسان افغانستانی گرفته است و از سوی دیگر یکی از موانع اصلی توسعهیافتهگی در افغانستان شناخته میشود.
خویشخوری، قوممحوری، تضاد با ارزشهای مدرن، قانونشکنی، غیرت بیمورد، تمایل شدید به نظامیگری و قلدرمآبی، سلطهگری، تظاهر و خودنمایی یا به تعبیر جامعهشناسان «نمایش اجتماعی» از جمله صدها خصلتی هستند که با توسعهیافتهگی و زندهگی مدرن تضاد دارند. محمد سریع القلم، نویسندۀ ایرانتبار که در حوزۀ توسعهیافتهگی بینش گسترده دارد، نقش خلقیات یا خصلت انسانی را در توسعهیافتهگی مهم میپندارد و آن را یکی از مولفههای حیاتی در امر توسعهیافتهگی میداند.
با این حال، روشنفکران و اندیشمندان افغانستان اگر هوا و دغدغۀ توسعهیافتهگی را داشته باشند، باید در پی تغییر این خلقیات و خصوصیات فردی باشند و یگانه راه تغییر این ویژهگیهای نامیمون فرهنگسازی در نهادهای اولیه همانند خانواده، مکتب و دانشگاه است. در این میان اما خانوادههای در امر تغییر این خلقیات نقش اساسی دارند.