زوال قصههای زمستانی در سایۀ هجوم فناوریهای نوین
قصههای زمستانی از میراثهای کهن و تاریخی مردم افغانستان به ویژه باشندهگان بدخشان است که همهساله با فرا رسیدن فصل زمستان نُقل مجلس خانوادههایی به شمار میرفت که درازترین شبهای سال را با آن روز میکردند. پیشینۀ این فرهنگ به دورانی بر میگردد که مردم در نبود فناوریهای امروزی و دسترسی به تلویزیون و انترنیت تا نیمههای شب پای قصههای تاریخی، افسانهها و شعرخوانیهای بزرگان خانواده مینشستند و در مواردی شب را سحر میکردند.
شهنامهخوانی، حافظ و بیدل بخش بزرگی از زندهگی فرهنگی مردم را تشکیل میداد و نشستن پای این مجلسها افزون بر شیرینکامی، عالمی از توصیههای اخلاقی را به همراه داشت که در برقراری ارتباط و به سامان کردن نظم جامعه از اهمیت ویژهیی برخوردار بود. امروزه اما این میراث کهن جایش را به فناوریهای نوین مانند تلویزیون، کمپیوتر، انترنیت و شبکههای اجتماعی واگذار کرده است و به استثنای مناطق دوردست و روستایی که به انرژی برق، تلویزیون و انترنیت دسترسی ندارند. در مناطق شهری اما اصلاً نشانی از قصههای زمستانی به چشم نمیخورد.
گیر ماندن در دام تلویزیون و انترنیت و دیگر مظاهر فناوری سبب شده است که فضای زندهگی فردی بر زندهگی جمعی بچربد و پیوستهگیهای زندهگی جمعی را سست کند و در بسا مواردی سر از خشونتهای خانوادهگی بیرون میآورد.
فرهنگیان بدخشان میگویند که در پی دسترسی مردم به فناوری مدرن و استفاده از تلویزیون، کمپیوتر و انترنیت، اکنون این قصههای زمستانی که فضای عاطفی را در میان مردم، جمعیتها و خانوادهها ایجاد میکرد، جایش را به جهان فردی و مصروفیتهای بیش از حد در شبکههای اجتماعی داده است. به باور آنان، بیتوجهی بسیاری از خانوادهها به این سنت برجامانده از نیاکانشان سبب شده است که میزان ارتباطات انسانی در مقایسه به گذشته کاهش یابد و اعضای خانوادهها در برقراری ارتباط عاطفی با دیگران دچار مشکل شوند.
فعالان فرهنگی در بدخشان میگویند که در گذشتهها همهساله با فرا رسیدن فصل زمستان و طولانی شدن شبهای زمستانی، خانوادهها با قصههای شیرین تاریخی و افسانههای الهامبخش این شبها را روز میکردند. صدیق لعلزاد، یکی از فرهنگیان بدخشان میگوید که این قصهها اما در روزگار کنونی جایش را به مصروفیت روی شبکههای انترنیتی واگذار کرده و مصروفیت بیش از حد مردم در شبکههای اجتماعی سبب شده است که این سنت دیرپا رو به زوال نهد و افزون بر آن تأثیر منفی بر زندهگی اجتماعی بگذارد.
به گفتۀ این فعال فرهنگی، قصههای زمستانی افزون بر این که حاوی پیامهای اثربخشی بر رفتار و کردار افراد یک جامعه به شمار میروند، یکی از روشهای خوب آموزشی جهت انتقال دانش نیز شمرده میشوند. آقای لعلزاد میافزاید که بخش بزرگی از گذشتة تاریخی و ارزشهای فرهنگی به گونة نظاممند از طریق قصهها، افسانهها و داستانهای تاریخی از یک نسل به نسل دیگری منقل میشد و این سنت به گونة دورانی ادامه داشت.
صدیق لعلزاد خاطرنشان میسازد که این روزها گیر ماندن اعضای خانوادهها روی شبکههای انترنیتی و نشستن پای تلویزیون سبب انقطاع نسل نو با گذشتههای فرهنگی و تاریخی شده است و افزون بر آن با سست شدن ارتباط میان گروهی در بسیاری از موارد منجر به ایجاد بحران ارتباطات اجتماعی نیز شده است.
حکمتالله، از بزرگان بدخشان میگوید که خاطرههای شیرینی از دوران کودکی دارد. خاطراتی که برای او الهامبخش بوده است. حکمتالله میافزاید که چند سالی است که دیگر آن خاطرهها و یادوارههای گذشته را در بدخشان شاهد نیست.
همچنان احمد، باشندۀ بدخشان میگوید که آنان همهساله با فرا رسیدن فصل زمستان احساس میکردند که عید فرا رسیده است؛ زیرا به گفتۀ او، همۀ سال را در انتظار قصههای زمستانی و داستانهای شیرینی که از بزرگان باید بشنوند، سپری میکرد. او میافزاید که اکنون فناوری نوین این فضا را از بین برده است و بیشتر مردم در جهان فردی خود غرقاند.
سنت قصههای زمستانی هماکنون در شمار زیادی از روستاهای دوردست ولایت بدخشان که میزان دسترسی مردم به فناوری نوین و انرژی برق اندک و یا ناچیز است، به قوت تمام وجود دارد و مردمان زیادی شبهای دراز زمستان را پای قصههای زمستانی بزرگان به سر میرسانند، اما در مناطق مرکزی و شهری دیگر از فرهنگ قصهخوانی خبری نیست.