سایۀ سلطهگری در دانشگاههای افغانستان
نویسنده: ابومسلم خراسانی
افغانستان سرزمین سلطه و سلطهپذیری است. تاریخ اجتماعی و سیاسی این سرزمین روایتگر سلطهگری و ستمدیدهگی است. هنگامی که کودکی چشم به جهان میگشاید، سلطه پدرسالاری و بزرگمحوری در فضای خانواده حاکم است، هنگامی که جوان میشود اجازۀ حرف زدن نزد بزرگان سلطهگر را ندارد و زمانی که بزرگ میشود با سلطهگریهای خطرناک سیاسی روبهرو میشود. این امر سبب میشود که یک نسل، نسل بعدی خود را به سلطهپذیری و سلطهگری عادت بدهد. سرانجام همین چرخۀ وحشتناک سلطهگری و سلطهپذیری در همۀ ابعاد زندهگی شهروندان افغانستان نمودار میشود و گسترۀ آن را میتوان از مسجد گرفته تا مدرسه و مکتب و دانشگاه مشاهده کرد.
در این نوشته قرار است نمودارهایی از وجود سلطهگری و سلطهپذیری در دانشگاههای افغانستان توضیح داده شود. اصولا نقدهای جاندار و درشت بر عملکرد سیستم آموزشی، شیوههای تدریس، بایدها و نبایدهای دانشگاههای افغانستان وارد است، اما نگارنده تلاش دارد که تنها به موضوع سلطهگری و سلطهپذیری در دانشگاهها اشاره کند که چگونه سایۀ خود را بر صنفهای درسی و محیط دانشگاهها گسترانده و مجال تفکر، اندیشیدن و پرسشگری را که وظیفۀ اصلی یک دانشجو است، سلب کند.
آموزگار به مثابۀ هیولا
یک دانشجو؛ نخستین روزی که به محیط دانشگاه و سکوی دانشجویی قدم میگذارد با یک موجودی به نام «آموزگار» روبهرو میشود. این جماعت در نخستین روزها، خود را چنان خشن و ترسناک و عجیب و غریب مینمایاند که دانشجوی تازهوارد تصویری از هیولای ترسناک در ذهنش مجسم میشود که بینهایت سلطهگر و ستمگر است. روایت غالب همین است که باید دانشجو از آموزگار بترسد و حجم فزایندۀ خوف و بیم در صنف درسی روح پرسشگری و دیالوگ را از او سلب میکند. این وضعیت تا جایی بر ذهن دانشجویان درونی شده است که گاهی واقعاً میپندارند که صنف درسی محل دیالوگ و بحث نیست و نباید دانشجویان استاد را به چالش بکشند و صنف درسی بستری برای گفتوگو باشد تا قفسی برای فشار روانی. با این بیان، آموزگاران دانشگاههای افغانستان یکی از نمودارهای دیگری سلطهگری هستند.
آزمون به مثابۀ مخزنِ فشار
روش آزمونگیری و امتحان دانشجو برای سپری کردن یک دورۀ یا سمستر از ابزارهای دیگری است که در دانشگاهها از آن برای «مخزن فشار» و آسیبروانی استفاده میشود. آموزگاران دانشجویان را چنان از آزمون و شانس خوردن میترسانند که تأثیر ناگوار آن را میتوان بر روح و روان دانشجویان بسیار به طور ساده دید و این نمودار دیگری از سلطهگری است که دانشجو دیگر مجالی برای فکر کردن نمیتواند داشته باشد و همیشه توجهاش به آزمون و فشار روانی آن است تا تفکر و فهمیدن درسها.
این وضعیت چیزی به نام «واژهمحوری» را در دانشگاهها، برجسته میسازد. واژهمحوری در برابر «مفهوممحوری» قرار دارد. مصطفی ملیکیان، نواندیش و متفکر ایرانی «واژهمحوری» را یکی از نقضهای بزرگ نظام آموزشی میداند که مجال فهمیدن را از دانشجو سلب میکند. در این روند، دانشجویان مفاهیم و گزارهها را مانند بلبل از بر میکنند و از معنا و مفهوم آن چیزی نمیدانند. به طور فشرده، روش آزمون در دانشگاههای افغانستان از ابزارهای دیگر سلطهگری است.
مونولوگ به جای دیالوگ
صنف، بستری برای گفتوگو و دیالوگ است. صنف محل پرسش، استدلال و منطق است. صنف باید پرسشگری، روح اندیشندهگی و سرزندهگی دانشجویان را برانگیزاند و رواداری، حرفزدن و تعامل را در نخست به وجود بیارد و در گام بعدی آن را توسعه بدهد. اندیشمندان توسعهپژوه باور دارند که گام نخست برای توسعهیافتهگی باید از صنفهای درسی آغاز شود و تا زمانی که ما انسانهای توسعهیافته نداشته باشیم، به توسعهیافتهگی و مدرنیته نمیرسیم.
اما در دانشگاههای افغانستان خبری از دیالوگ و گفتوگو نیست. استدلال غدغن شده و منطق و پرسشگری در زیر آوارهایی از سلطهگری و سلطهپذیری مستور و پوشیده مانده است. محسن ریانی، اندیشمند و توسعهپژوه باور دارد که در هر صنفی که آموزگار بیشتر از دانشجو حرف میزند، در آن صنف و محیط روند سلطهگری و سلطهپذیری شکل یافته است.
آموزگار در دانشگاههای افغانستان یک همکار خوب و انگیزهدهندۀ روادار نیست، او فقط با آن ژستهای دانشمند انگارانۀ خود از اول تا آخر حرف میزند، تیوریهای اجتماعی و سیاسی را بلبلوار بیان میکند و اگر یک دانشجو حرف بزند، با نگاهزننده و سلطهگرایانه خود، در صدد سرکوب او میبراید. هر دانشجو این حالت را بارها تجربه کرده است که آموزگاران با لحن آمرانه گفته باشند که «ساکت باش!». بسیاریها «گفتوگو» را اصلیترین ویژهگی توسعهیافتهگی و پیشرفت میدانند. شاخصی که اکنون در دانشگاههای افغانستان مرده است. با یک کلام، این وضعیت در دانشگاهها روزنۀ امید برای توسعهیافتهگی، رواداری، تعامل و حل مسألههای مهم را تیره کرده است.
به یاد داشته باشیم که آنانی که در صنفهای درسی در ترس و دلهره و بیم به سر میبرند و شرایط دانشجویی سرزندهگی و پرسشگری را از آنان میگیرد و انسانان سلطهپذیر به بار میآیند؛ اگر دستشان برسد و روزی بر کرسی آموزگاری تکیه بزنند، سلطهگرایان خطرناکی میشوند. این از پسمنظر روانشناسی امر مشهود و آشکاری است که فرد سلطهپذیر و ستمپسند، سلطهگر و ستمگر میشود و در زمان موعود عقدههای خود را خالی میکند.