سریال «عثمان» و نمایش خشونت از طریق رسانه
نویسنده: ابومسلم خراسانی
مجموعۀ تلویزیونی تاریخی «عثمان» ساخت کشور ترکیه بازار گرمی در افغانستان دارد. روایت تاریخی که روند قدرتگیری قبیلههای ترکتبار و مبارزۀ آنان در برابر دشمنانشان را به نمایش میگذارد. تحلیل همۀ دادههای این سریال از حوصلۀ این نوشته بیرون است، اما نگارنده قرار است تنها «نمایش خشونت» به عنوان یکی از جذابترین مولفههای این سریال را تبیین کند و پیامدهای آن را به جامعۀ افغانستان بیان کند. در واقع خشونتهای عریان جذابترین و پُرکششترین بخش سریال برای مخاطبان در افغانستان است. مخاطبان این سرزمین از تماشای خشونت لذت میبرند و در مواردی حتا کودکان با تقلید از صحنههای آن تیر و کمان میسازند.
سریال «عثمان» آمیزهیی از خشونت و توحش است. حتا در گزینش صداها و کرکترهای این سریال نیز به خشونت و ترس توجه شده است و صحنههایی از سلاخی، شکنجه و محکمۀ صحرایی در آن به وفور چهرهنمایی میکند؛ روایت سرزمینِی که «جنگ همه در برابر همه» در آن حکم فرماست و «انسان گرگ انسان» در آن به توبۀ حقیقت نشسته است. در این نمایش تلویزیونی تنها شمشیر قدرت دارد و حرف حق از زبان تیز و برندهاش بیان میشود. شمشیر است که حقیقت خلق میکند، دشمن میسازد، امپراتوریها آباد و دوباره ویران میشوند. جنگجویان تنها یک ابزار فوری هستند که دستهدسته کشته میشوند و این تنها شمشیر است که از دستی به دستی دیگری میافتد و به تعبیر وطنی «بیرقش» بالاست.
خشونتهای دینی و خشونتهای سیاسی مبتنی بر ناسیونالیسم تُرک دو مولفۀ بسیار ویرانگر در این مجموعۀ تلویزیونی برای مخاطبان افغانستان است. چهل سال است که شهروندان افغانستان با خشونتهای دینی دست و پنجه نرم میکنند. خشونتهای دینی به این دلیل خطرناک است که در این نوعی از خشونت، قباحت و زشتی خود خشونت کاسته میشود و دیگر خشونت زشت و ناشایست جلوه نمیکند. به گواهی تاریخ، جنگهای 30 سالۀ دینی در اروپا خطرناکترین و زیانآورترین جنگهایی بوده است که تاریخ در خود دیده است. حالا نیز این خشونتها به تنور جنگها و خشونتهای دینی در افغانستان میافزاید و به عنوان کورۀ کباب میتواند حجم آتش خشونتهای دینی را سوزندهتر بسازد و حس توسل به خشونت بیشتر را به وجود آورد. هرچند خشونت یک مولفۀ همیشه موجود در اجتماع و سیاست افغانستان است.
در حوزۀ رسانهها «نظریۀ یادگیری اجتماعی» و «نظریۀ کاشت» در این زمینه کارساز است. طبق نظریۀ یادگیری اجتماعی، همۀ پیامهای رسانهیی قابل یادگیری و تقلید است. خشونتهایی که در سریال «عثمان» وجود دارد، میتواند یاد گرفته شود و نمایشهای رسانهیی در دنیا واقعیت نموداری پیدا کند با تأکید بر این نکته که چنین یادگیریها و تقلیدها توسط مردم افغانستان نیز شده است. نظریۀ کاشت که بیشتر در حوزۀ خشونت است و آقای گربینر، رسانهپژوه امریکایی پس از بیست سال آن را تبیین کرده است، بیان میکند که خشونتهای رسانهیی در ضمیر ما کاشت میشود و ممکن است علاوه از بزرگ شدن، به دنیای واقعی ما نیز مصداق پیدا کند که این حالت بسار ویرانگر و خشونتآفرین است.
زندهگی باشندهگان سرزمین افغانستان با خشونت گره خورده است. چهل سال است که خشونتهای بیوقفه در این سرزمین حکم فرماست و حالا نیز بخش رسانهیی زندهگی نیز آلوده به خشونت و توحش شده است. رسانههای کشور به جای برنامههای سودمند، بازار نمایشهای خشونتگستر را در افغانستان گرم کردهاند. خشونتهایی که بخش آن از ذهن و ضمیر به دنیایی واقعی نمود پیدا میکند و زمینۀ خشونتهای واقعی بیشتری را فراهم میکند. جامعۀ شکنندۀ افغانستان و ضمیر باشندهگان جنگزدۀ این کشور با دیدن همچون سریالهای خشونتآفرین میتواند بیشتر آسیب ببیند و بر شکنندهگی آن افزوده شود. سریال «عثمان» به جز نمایش خشونت و توحش چیز دیگری نیست.