فاجعۀ خونین تخار؛ آخرین میخ طالبان بر تابوت صلح
حملۀ خونین جنگجویان گروه طالبان بالای نیروهای امنیتی در ولسوالی بهارک ولایت تخار که منجر به کشته شدن 70 نیروی امنیتی شد، اوج خشونتخواهی این گروه را به تصویر میکشد و نشان میدهد که در اَبر روایت طالبان برای دستیابی به قدرت سیاسی، منطق تفنگ از مقبولیت عام و تام برخوردار است.
گروه طالبان شب گذشته (چهارشنبه، 29 میزان) با کشتن 70 نیروی امنیتی بر آسمان این جغرافیای خون و خشونت بار دیگر اشک غم را جاری کردند و ستارههایی را در روی زمین کشتند که امید جامعه و دهها خانوادۀ دردمندی بودند که در نبردهای چهل سال گذشتۀ این کشور برای بستهگانشان ماتمداری کردند. خانوادههایی که آرزوهای زیادی برای زندهگی داشتند، آرزوی بودن و ماندن در کنار فرزندانشان، آرزوی تأمین صلح، ثبات و توسعه در افغانستان و سر انجام آرزوی یک آیندۀ مرفه و با سعادت در کشور.
شبیخون طالبان اما کاخ امید این خانوادهها را واژگون کرد، مادران زیادی با دیدن پیکرهای غرق در خون و پارههای جسد فرزندانشان به سیاهبختی خود گریستند و هنوز هم میگیریند. بغض بیکسی و بیچارهگی گلوی کودکانی را میفشارد که پدرانشان را طالبان کشتهاند و زنان و نو عروسانی که چادر غم را تا آخرین لحظات عمر به سر خواهند داشت و درد سیهروزیهای فرزندانشان را خواهند کشید.
فرزندانی که آرزوی رفتن به مکتب و دانشگاه را داشتند تا در پی حمایت پدرانشان که در دفاع از نظام سنگرداری میکنند، بتوانند مخارج زندهگی و مصارف آموزشیشان تأمین شود، اما اکنون این کودکان آرمانهای بلند زندهگی را با جسد پدرانشان یکجا به خاک دفن کردند؛ زیرا با از دست دادن عزیزان زندهگی، خورشید اقبالشان غروب کرده است.
در پی این خون و خشونتهاست که همهروزه آه سحر خیزان، ندای بینوایان، نالۀ یتیمان، آه نیمهشب بیوه زنان و نالۀ پدران و مادران داغدار در سوگ فرزندانشان به درگاه خدایشان بلند است و با زبان حال و قال به خدا میگویند: «خداوندا ما را از این محیط پر ستم نجات بخش و برای ما یاوری بفرست.»
رویداد خونین تخار، وجدانهای خفته را بیدار و وجدانهای بیدار را تکان داد. موجی از واکنشهایی که در شبکههای اجتماعی نسبت به بازههای سیاسی که از فرزندان مردم قربانی میگیرد، بیانگر پایان امید مردم برای دستیابی به صلح پایدار است. سیاستمداران افغانستان در هر دو سوی معادلۀ قدرت از یکطرف دُهل صلح و از سوی دیگر طبل جنگ مینوازند و قربانیان اصلی این منازعه، فرزندان غریب و بیچارهگانی هستند که در گرداب دو اَبر روایت «جمهوریت و امارت» گیر ماندهاند و جان میدهند.
هرچند پس از امضای موافقتنامۀ صلح میان امریکا و گروه طالبان و آغاز مذاکرات مستقیم این گروه با دولت افغانستان امیدها بر این بود که میزان خشونتها در کشور کاهش یابد و روند مذاکرات سرعت بگیرد و هرچه زودتر به نتیجه برسد، اما در پی افزایش حملههای تهاجمی جنگجویان طالبان و بُنبست در مذاکرات مستقیم میان دولت افغانستان و گروه طالبان، همۀ این امیدها را به یأس و ناامیدی تبدیل کرده است.
از مهمترین موارد موافقتنامۀ صلح میان امریکا و گروه طالبان و همینگونه خواست جدی حکومت و مردم افغانستان، کاهش خشونتها، اعلام آتشبس و تسریع روند گفتوگوهای صلح بوده است که هیچ یکی از این موارد تا هنوز به منصۀ اجرا درنیامده و هنوز هم گروه طالبان میدانهای جنگ را برای امتیازگیریهای بیشتر در مذاکرات صلح، گرم نگهداشتهاند. گروه طالبان که از آغاز مذاکرات با ایالات متحدۀ امریکا در بدل هیچشان یک عالم امتیاز به دست آوردهاند، با در پیش گرفتن رویکرد قهری و خشونتآمیز در صدد امتیازگیریهای بیشتری هستند.
رهایی زندانیان طالبان از زندانهای افغانستان، قرار دادن حکومت افغانستان در حالت دفاعی، کاهش عملیات هوایی نیروهای بینالمللی و به انزوا کشاندن حکومت در جریان مذاکرات مستقیم با ایالات متحدۀ امریکا از عمدهترین امتیازهایی است که این گروه بدون از دست دادن هیچ چیزی، به دست آوردهاند.
این امتیازدهیها سبب شده است که مورال رزمی جنگجویان گروه طالبان قویتر شود و از خشونت به عنوان بهترین ابزار دستیابی به قدرت سیاسی استفاده کنند.
حاضر شدن طالبان به مذاکرات مستقیم با دولت افغانستان، موجی از خوشبینیها را در میان جامعۀ جهانی، کشورهای منطقه و مردم افغانستان به میان آورد، اما توسل این گروه به خشونت جهت تحقق خواستهای سیاسیشان، میزان اعتماد مردم، جامعۀ جهانی و حکومت افغانستان را نسبت به صداقت این گروه در روند صلح به صفر تقلیل داده است.
حملههای خونین این گروه بر ولایتهای هلمند، بدخشان و تخار سبب شده است که مردم کارزار توقف مذاکرات را در شبکههای اجتماعی راهاندازی کنند؛ اقدامی که در صورت عملی شدن آن و ادامۀ حمایت جامعۀ جهانی از حکومت افغانستان، مرگ سیاسی طالبان را به دنبال خواهد داشت. مذاکرات صلح، بهترین و در عین حال آخرین فرصتی بود که جامعۀ جهانی، حکومت و مردم افغانستان در اختیار طالبان گذاشتند، اما انگار این گروه با فاجعۀ خونین تخار، آخرین میخی را بر تابوت صلح کوبیدند. زیرا سربازانی که در طول جنگهای درازمدت افغانستان و نبردهای خونین نزدیک به یک ماه اخیر کشته شدهاند، متعلق به خانوادههایی هستند که در چرخۀ ارتباطات و تعلقات اجتماعی به یک لشکر پر از عقده و انتقامجو برای عزیزانی از دست رفتۀشان از خون آنان فروگذاشت نمیکنند.
زیگمون فروید، از روانشناسان معاصر و مشهور اتریشی میگوید: «مجموعهیی از عقدههای انباشته شدۀ ناشی از سرکوبگریها و محرومیتهای بشر انفجار کرد و جنگ جهانی اول راه افتاد، همینگونه عقدههای انباشته شده در انفجار دیگری جنگ جهانی دوم را به شور درآورد». بر این اساس، عقدههای انباشته شدۀ هزاران زن و مرد و کودک نیروهای امنیتی افغانستان، روزی و روزگاری حتا به فرض اگر در افغانستان هم صلح تأمین شود، انفجار بزرگی را پدید خواهد آورد که کاخ تفکر طالبانی را نابود خواهد کرد.
طالبان با افزایش خشونتها از یکطرف در شرایط کنونی روند صلح را به چالش کشیدهاند و همۀ راههای رسیدن به صلح را مسدود ساختهاند و از سوی دیگر پایههای آیندۀ سیاسی افغانستان را با این عملکردشان سست و لرزان ساختهاند. روی این موضوع، اگر طالبان به ایجاد صلح در افغانستان باورمند هستند، نباید با کشتن روزافزون سربازان و مردم افغانستان سنگرهای مخالفت و مقاومت را در افغانستان پس از صلح در برابر خود ایجاد کنند و چندین نسل دیگری را سرگرم انتقامجویی بسازند.
میزان حملههای تهاجمی طالبان و وارد کردن تلفات به نیروهای امنیتی در فصل دوم مذاکرات صلح (مذاکرات مستقیم دولت افغانستان با گروه طالبان) نظر به آمارهای ارایه شده از سوی نهادهای امنیتی بیپیشینه بوده است. عدم تساهل در نوع نگاه دینی طالبان و عدم انعطافپذیری این گروه در مذاکرات صلح در کنار افزایش خشونتها و پافشاری روی مدعیاتشان، روند صلح افغانستان را به بُنبست مواجه ساخته است و ادامۀ این وضعیت معمای صلح را حل ناشدنی و داستان جنگ را طولانی خواهد کرد.