
فروزندهگی زن چقدر محتمل است؟
نویسنده: دیانا عمرانی
در داخل و بیرون، زنان افغانستان به عنوان افراد ضعیف و قربانیان بیصدای خشونت به تصویر کشیده شدهاند. باوجود این تجسم یک جانبه، در گوشه و کنار کشور زنان قدرتمندی نیز حضور دارند که برای گرفتن حق خود مبارزه میکنند. در واقع اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﯾﮏ ﮐﺸﻮر ﺳﻨﺘﯽ است که رسوم و عنعنات متفاوتی در میان باشندهگان آن حاکم است. این رسم و رواجهای سنتی که در بسیاری از موارد در تضاد با آموزههای دینی، سجایای اخلاقی و کرامت انسانی قرار دارند، باعث میشود زﻧﺎن را ﺑﯿﺸﺘﺮ از هر قشر دیگر این جامعه در حصار خود داشته باشد و زمینۀ فعالیت و حضور آنان را در اجتماع محدود و ممتنع بسازد.
مردانی که دَم از حمایت میزنند باید برای ظرفیتسازی زنان بکوشند و ابتدا از خواهرانشان، همسرشان و دخترانشان آغاز کنند تا در آینده نیازمند کسی نباشند، بالای پای خود استوار بایستند و با سربلندی به خود افتخار کنند. در اصل به این حمایت گفته میشود. زن بودن به معنای این نیست که باعث شرمساری دیگران باشی. زن که باشی خود را کوچک احساس نکن. زن که بودی خود را ناتوان و بیچاره نبین. زن که بودی بالای خود افتخار کن، به خودت ببال و حق را آزادانه بخواه، نگذار مردم بالایت خواستهای شان را تحمیل کنند. آن عده اشخاصی که به تو به چشم شرم مینگرند و غافل از تواناییهای تو هستند، در برابر آنان مبارزه کن و قدرتت را برایشان نمایان کن. همیشه این سخن را به یاد داشته باش که مرد نیز از بطن تو به دنیا میآید. اگر زن وجود نمیداشت حالا هیچ انسانی در کرۀ زمین وجود نمیداشت.
اما این جامعه و این مردم قدر تو را نمیدانند. خواستهایت را نادیده میگیرند و به تو توجه نمیکنند. این روزها میگذرند. روزی خواهد رسید که زن نیز مانند مرد حقش را به دست بیاورد. اما باید صبر کنی، ناممکنها را ممکن ساخته و حقت را به دست بیاوری. با سختیها مبارزه کن، درهای بسته را باز کن و خود را به همه ثابت بساز که چگونه تواناییهایی در وجودت نهفته هستند. با همۀ مشکلاتی که داری این امید را از یاد نبر که روزی این درهای بسته به رویت باز خواهند شد و دنیا به رویت لبخند خواهد زد. روزی خواهد رسید که همۀ مردم بالایت افتخار خواهند کرد.
باورهای بدوی ریشهدار در لایههای مختلف جامعۀ ما باعث شده است تا زنان در دفاع از ﺣﻘﻮق و جایگاه اجتماعی ـ انسانی خود محروم بمانند و در معرض خشونتهای مختلفی قرار بگیر ند. متأسفانه بیشتر این باورها و سنتهای ناپسند ریشه در کانون خانوادهها دارد و این باورها از از آن جا به اجتماع سرایت میکند.
ازدواجﻫﺎی اﺟﺒﺎری و زودﻫﻨﮕﺎم، ازدواجﻫﺎی ﺑﺪل، ﺑﺪ دادن زﻧﺎن برای ﺣﻞ نزاعها میان خانوادهها، فرهنگ حاکم ﻣﺮدﺳﺎﻻر بر خانواده و جامعه، ﻧﺎﻣﺰد شدن دختران در ﮐﻮدﮐﯽ، نداشتن ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎب همسر، ﻃﻮﯾﺎﻧﻪﻫﺎی ﮔﺰاف وغیره مواردی هستند که همواره بالای زنان تحمیل شدهاند. فراتر از این موارد، محروم نگهداشتن زنان از تحصیل، نداشتن حق انتخاب شغل، عدم دسترسی درست به خدمات صحی، تأثیرات زیادی بر رشد و پیشرفت زنان گذاشته است.
به نظر من بیعدالتی و حقتلفی در قبال زنان، پدیدهیی است که بر اثر تراکم بیتفاوتیهای اجتماعی، بیسوادی مزمن و عام، رشد نامتوازن شهرها و دهات، خشونتهای سیاسی، درک نادرستی از ابعاد و مفهوم دموکراسی، تنگنظری، برداشت و قرأت کلیشهیی از آموزههای مذهبی، بیماریهای روانی، فقر و تنگدستی، جنگ، ناامنی، ترس از بیثباتی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و آیندۀ مبهم و نامعلومی که هر یک عمر طولانی دارند، در کشور ما جان گرفته و خط سیر صعودی را میپیمایند.
در تحمیل انواع خشونتها بالای زنان تنها مردان مقصر نیستند؛ بلکه زنان نیز سهم برجستهیی را ایفا میکنند. از اینرو، باسواد ساختن، آموزش دادن و روشنگری زنان و مردان میتواند کمک بزرگی در راه کاهش خشونتها و ایجاد عدالت اجتماعی کند.
در اخیر به جاست اگر این نوشته را به نقل شعری از ایرج میرزا به پایان برسانم:
«چو زن تعلیم دید و دانش آموخت/ روان و جان به نور بینش افروخت/ به هیچ افسون زعصمت بر نگردد/ به دریا گر بیفتد، تر نگردد/ چو خور بر عالمی، پرتو فشاند/ ولی خود از تعرض دور ماند/ چو در وی عفت و آزرم بینی/ تو هم در وی به چشم شرم بینی/ تمنای غلط در وی، محال است/ خیال بد در او کردن، خیال است.»

افغانستان، جنگ، سیاست و جامعه
