
قدرت، ایدیولوژی و شکلگیری هویت ملی
عمده تلاشهای ملتسازی و ایجاد هویت مشترک ملی پس از قرن نوزدهم در اروپا توسط اندیشمندان علوم سیاسی بر این بود که چگونه بتوانند عناصر (سازمایههای) تشکیلدهندۀ هویت ملی را ایجاد کنند که در پیوستهگی و وحدت میان گروههای متکثر قومی در یک جغرافیای مشخصی نقش اساسی و اثرگذاری داشته باشند.
تجربۀ روند ملتسازی و ایجاد هویت ملی با محوریت زبان، فرهنگ، تاریخ و نژاد در جوامع چند فرهنگی و چند زبانی با تمرکز روی ایجاد زبان واحد و تاریخ مشترکی در دل کشورهایی که خواستگاه ایدیولوژی ناسیونالیسم بودند از کار افتاد و زمینه برای شکلگیری کثرتگرایی فرهنگی فراهم آمد و رویکردهای «برون نگری» ورای ارزشهای فرهنگی به عنوان سازمایههای هویت ملی در روند ملتسازی کارساز واقع شد.
هرچند روند ملتسازی در بسیاری از کشورهای توسعه یافتۀ جهان هنوزهم در ادامۀ راه قرار دارد و معمای کثرتگرایی فرهنگی در بسیاری از جوامع به گونۀ کامل حل نشده است، اما استفاده از ماشین قدرت و به کارگیری رویکردهای ایدیولوژیک در این روند در کشورهای در حال توسعه به ویژه در افغانستان به عنوان یک کشور در حال جنگ نه این که گرهی از کار فروبستۀ هویت ملی را نگشوده؛ بلکه این روند را با چالشهای جدی نیز روبهرو ساخته است.
استفاده از رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان به عنوان یک نوع نگاه انتقادی میانرشتهیی در امر تحلیل رابطۀ زبان، قدرت و ایدیولوژی در ارتباطات انسانی به گونۀ عام و در امر ملتسازی به گونۀ خاص از اهمیت ویژهیی برخوردار است که از این طریق میتوان به أثر کارکرد قدرت و تأثیر آن بر زندهگی مردم در ارتباط با «قدرت» پی برد و پیامدهای آن را به درستی شناخت.
از آن جایی که به باور نورمن فرکلاف، یکی از اندیشمندان رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان «هدف تحلیل گفتمان انتقادی تحلیل روابط ساختاری سلطه، تبعیض، قدرت و کنترلی است که در زبان تجلی مییابند.» این رویکرد میتواند ما را در درک و تحلیل رابطة زبان، قدرت و ایدیولوژی باز تولید روابط سلطه در گفتمان کمک کند.
تمرکز این رویکرد بر این است که گفتمان، ابزاری در اختیار قدرت است و افزون بر کارکرد آن به بررسی تأثیرات آن نیز میپردازد: «تحلیل انتقادی گفتمان نه تنها در برابر خود قدرت واکنش نشان میدهد؛ بلکه بر تأثیر اثرات قدرت، پیامدهای قدرت و آن چه که قدرت بر سر مردم، گروهها و جوامع میآورد و این که این تأثیر چگونه رخ میدهند نیز می پردازد. پیچیدهترین و بغرنجترین این تأثیرات نابرابری است. آن هنگامی که ساز و کارهای قدرت به گزینش و تمایز گزینی میان «خودیها» و «غیر خودیها» یعنی طرد شدهگان و محروم شدهگان میپردازد.» جهانگیری، 1392: 58
ایدیولوژیها و روابط قدرت از طریق زبان ظهور و بروز مییابند و تحلیل انتقادی گفتمان بر این است که زبان چگونه برای ایجاد قدرت، ایدیولوژی و حفظ رابطه میان این دو عمل میکند و چگونه به باور فرکلاف آن را به چالش میکشد. «دانش زمینۀ اشتراککنندهگان چهار بعد دارد؛ دانش رمزهای زبانی، دانش اصول و هنجارهای کاربرد زبان، دانش مربوط به موقعیت و دانش مربوط به جهان.» (فرکلاف :36) به باور فرکلاف عناصر ایدیولوژیک در هر یک از این ابعاد چهارگانه حضور دارند. به باور فرکلاف، «ایدیولوژی در ناگفتهها ظاهر میشود» از محتوای یک متن گرفته تا نوع نگاهها به تفاوتهای طبقاتی، جنسیتی و تعاملهای اجتماعی، همه بر پایۀ صورتبندیهای ایدیولوژیک بنا میشوند.
بسیاری از مکالمههای عادی و خودمانی نیز در «دایرۀ رابطۀ قدرت و ایدیولوژیک/ گفتمانی صورت میگیرد.» و این نشان میدهد که رد پای قدرت و ایدیولوژی را باید در روابط اجتماعی از پایینترین سطح تا بلندترین سطح آن جستوجو کرد. ماهیت ایدیولوژیک/ گفتماتی بر پایۀ سلطه استوار است و این سلطه را در همۀ مناسبتها و رابطههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میتوان دید.
رابطۀ پدر و مادر با فرزندان، رابطۀ آموزگار با دانشآموزان، رابطۀ پزشک با بیمار، پولیس با گنهکار و بزهکار، حکومت با مردم و گروههای قومی با یکدیگر بر بنیاد یک هنجارهای اجتماعی و گفتمان ایدیولوژیک حاکم مبتنی بر سلطه است و باز نمود آن منجر به طبیعی شدهگی رفتارها و هنجارهای اجتماعی میشود.
اگر به کارکرد زبانی در رابطههای اجتماعی به درستی توجه شود، حضور نیرومند ایدیولوژی در پس هر رابطۀ زبانی نهفته است که منجر به ایجاد ساختارهای اجتماعی و گفتمان ایدیولوژیک میشود. به طور نمونه، در رابطۀ پدر و مادر با فرزندان در مییابیم که هنجارهای موجود پر پایۀ عناصر ایدیولوژیک استوار هستند و فرزندان همیشه فرمانپذیر و مکلف به اجرای اوامر و دستورهای پدر و مادر میباشند و بر عکس آن خلاف عرف اجتماعی و اخلاقی «سرکشی» پنداشته میشود که با این گفتمان چیزی به نام «سلطه» در نهاد خانواده شکل میگیرد.
همینگونه برخوردهای زبانی و نوع نگاهها نسبت به زنان بر مبنای مرز بندیهای جنسیتی با رویکرد جنسیت زدهگی که در جامعۀ امروزی ما خیلی طبیعی شده و هنوزهم پشتوانههای ایدیولوژیکش را از دست نداده، سبب شده است که گفتمان ایدیولوژیک بر پایۀ سلطۀ مردانه بنا شود.
حتا بررسی نهادهای عدلی و قضایی و دستگاه پولیس در بسیاری از موارد به گونهیی است که زنان را در جایگاه متهم قرار میدهد. به طور نمونه، اگر یک رویداد تجاوز جنسی را مد نظر بگیریم که زن شاکی باشد، آن زمان پرسشهایی از این جنس که چرا فرار نکردی؟ چرا چیغ نزدی؟ اگر از خانه بیرون نمیشدی چنین اتفاق نمیافتاد و بسیار مسایل دیگری از این دست نشاندهندۀ عقبههای ایدیولوژیک است که در اختیار منافع مردانه قرار دارد و در همۀ حوزههای زندهگی این مورد حضورش را نشان میدهد.
توجه به نقش زبان و استفاده از رمزها و ساختارهای زبانی در مناسبتها و ارتباطات حکومت با شهروندان و گروههای قومی با یکدیگر بسیار تأثیرگذارتر از ارتباطات عادی و میان فردی است. زیرا به هر اندازهیی که گفتمان زادۀ قدرت سلطهمحور باشد، همۀ برخوردهای آن برپایۀ استبداد استوار میشود و کثرت را بر نمیتابد و این بحران زمانی تشدید مییابد که برخوردهای گروه مسلط در قالب گفتمان ایدیولوژیک ظهور کند.
«هر چند ممکن است رابطۀ ایدیولوژیها و اعمال ایدیولوژیک با منشای اجتماعی و منافع خاص گروهها و طبقههای پدیدآورندۀ آن قطع شود و به گونۀ طبیعی جلوه نماید و جزو از هنجارهای اجتماعی خارج از دایرۀ منافع گروههای اجتماعی و طبقههای خاص در بیایند.» اما رسیدن به این مرحله بستهگی به موقعیت زبانی دارد.
«پارادایم فوکویی گفتمان بر این نکته تأکید میکند که هویتها در پناه قدرت شکل میگیرند و در برابر رقیب خود را تثبیت میکنند. بنابرین هرگونه عینیت در توأمیت قدرت قابل فهم است در غیر آن گفتمان شکل نخواهد گرفت و معنایی را تولید نخواهد کرد به همین دلیل در پس هر گفتمان ارادۀ معطوف به قدرت نهفته است که در میان کثرت روابط نیروها برای تولید رژیم حقیقت خاص خود به بازی میپردازد». (اشراقی، 1394: 185)
از دست دادن نمادهای هویت ملی که وزن ایدیولوژیک دارند (آرمانهای ملی مذهبی و …) زمینه را برای شکلگیری و پذیرش کثرتگرایی فراهم میکند و بی آن که برخوردها، معاملات و ارتباطات بر محور منافع گروهی، قومی و زبانی شکل بگیرند، بر پایۀ تعامل، تسامح و همپذیری استوار میشوند.
«ایدیولوژی از حد و مرزهای گونههای موقعیتی و نهاد گذر میکنند و بایستی بتوانیم استدلال کنیم که از رمزهای خاص یا گونههای خاص از گفتمان (مثال ساده در این مورد استعارههایی است که در آنها ملت به عنوان یک خانواده مطرح میشود) فراتر میروند، و این که ایدیولوژی چگونه با ساختن و بازسازی روابط میان چنین چیزهای ارتباط پیدا میکند». (فرکلاف، نورمن، 1379 ص، 94) از مهمترین موضوعهای مورد بحث تحلیل انتقادی گفتمان است.
روابط میان فرزندان و والدین، روابط میان گروههای مختلف قومی، مذهبی و سیاسی در سبک سنتی آن، این که چه کسی و یا کسانی در چه جایگاهی قرار بگیرند و میزان فرماندهی و فرمانپذیری در این مناسبات چگونه شکل بگیرد و افراد هم به قبول جایگاهی که بر اساس ماهیت خانواده یا جامعه برایشان تعین شده است تمکین کنند، همه در یک فرایند ایدیولوژیک گفتمان شکل میگیرند. اگر شما به جنبههایی از سبک نوشتاری و زبانی دستگاه حکومت نگاه کنید به خوبی نیرومندی ایدیولوژی را میبینید.
زمانی که دستگاه حکومت یا وزارتخانهها در برقراری ارتباط با مردم و با زیر دستانشان از رویکرد مبتنی بر قانون، طرزالعمل، لایحهها و مقررات سخن میزنند و دیگران را ملزم به رعایت آن میدانند، بی آن که خواست فردی و حس تعلق او به انجام چنین کاری مد نظر داشته باشند، در واقع به یک صورتبندی و ایجاد یک وضعیت ایدیولوژیک متوسل شدهاند.
حتا اگر به برنامههای تبلیغاتی حکومت و سایر نهادهای اجرایی و تیکهداران مذهبی که به گونۀ گسترده با زبان آمرانه بیان میشوند، توجه شود، واضح خواهد شد که استفاده از عبارتهایی نظیر در صورت عدم انجام فلان و بهمان کار و برعکس با شما برخورد صورت میگیرد، ما نقطۀ وصل ملیتهای ساکن این کشور هستیم، ما میراثدار تاریخ پر افتخار این سرزمین هستیم و صدور فرمانهای پیهم بر خلاف ارادۀ عمومی در بیانشان بیشتر میچربد که خود بیانگر ارایۀ یک تصویر مقتدرانه و مطلق از نظام است تا برقراری ارتباط با شهروندان در یک تعامل سیاسی.
امروزه در شمار زیادی از کشورهای جهان به گفتۀ داریوش آشوری: «اصلِ چندفرهنگی در درون واحدهایِ ملی به رسمیت شناخته شده و حتا تشويق میشود. امروز ديگر، از نظر رسمی، فرانسوی، آلمانی، سویدی و ايتاليايی کسی است که تذکره و پاسپورت اين کشورها را دارد، صرفِ نظر از اين که اصل زبانی و فرهنگی و نژادی او از کجاست. به عبارت ديگر «هویت ملی» در رابطه با شهروندی يک دولت تعريف میشود و نه هيچ عامل فرهنگی و تاريخی و نژادی». آشوری
تلاشها برای ملتسازی با ایدیولوژیهای آرمانگرا و در ذیل گفتمان ایدیولوژیک که منجر به ایجاد هویت و نمادهای ملی با وزن ایدیولوژیک شده بود، امروزه این نمادهای وزن ایدیولوژیکشان را در بسیاری از کشورهایی که خواستگاه ایدیولوژی ناسیونالیسم بودند، از دست دادهاند.
پی نوشتها:
اشراق، سید حسین، (1394) جستارهایی در باب زبان، گفتمان و پلورالیسم، موسسۀ مطالعات و تحقیقات نبراس؛
آشوری، داریوش، (1377) ما و مدرنیّت، موسسۀ فرهنگی صراط، تهران؛
جهانگیر، جهانگیری، (1392: 58) زبان، قدرت و ایدیولوژی در رویکرد انتقادی نورمن فرکلاف به تحلیل انتقادی، فصلنامۀ پژوهش سیاست نظری، شمارۀ چهاردهم، پاییز و زمستان 1392؛
فرکلاف، نورمن، (1379) تحلیل انتقادی گفتمان؛ ترجمۀ فاطمه، شایسته پیران و دیگران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.