مرگ ضیاالحق ولیزاده و درسهایی که باید از آن بگیریم
نویسنده: محب بابک
ضیاالحق ولیزاده، ولسوال نامنهاد طالبان برای درواز بالا (مایمی) در بدخشان دانشآموختۀ حقوق و علوم سیاسی بود. او پس از دورۀ دانشجویی مدتی را در مربوطات دادستانی ولایت بدخشان برای دولت ایفای وظیفه کرد. چرخ روزگار اما برعکس چرخید و مسیر او را کژ ساخت. آقای ولیزاده دو سال پیش به صفوف طالبان پیوست و در بخش دادستانی در ولسوالی وردوج ولایت بدخشان برای طالبان وظیفه اجرا میکرد. پس از پیوستن به طالبان برگه فیسبوکش را به نام «سرباز امارات» تغییر داد و تبلیغاتی را علیه حکومت آغاز کرد.
از یک ماه به اینسو خبرهای از سوی طالبان نشر میشود که این جوان ولسوال نامنهاد آنان برای ولسوالی «مایمی» شده است. حدود یک هفته پیش به ولسوالی مایمی با نیرویهایی که او را همراهی میکردند، بالای پاسگاههای امنیتی حمله کرد، اما با دفاع سخت نیروهای دولتی روبهرو شد و عقبنشینی کرد. گروه طالبان در نهم سنبله حملههای تهاجمی را دوباره به ولسوالی مایمی از سر گرفتهاند و چند روستای این ولسوالی را با یک پاسگاه امنیتی سقوط دادهاند. اما این آخرین نبرد مسلحانه برای ولیزاده بود و آخرین نفسهایش را دو روز پیش (دوشنبه، دهم سنبله) گرفت.
نیروهای دولتی پیش از چاشت دوشنبه او را کشتند و نیروهایش را در محاصره گرفتند. همۀ آنانی که ولیزاده را میشناسند، میدانند که این جوان چرا به صفوف طالبان پیوست. اما آن چه در این متن کوتاه نیاز است یادآور شوم، نتیجۀ پیوستن این جوان به صفوف طالبان و پیام مرگ اوست. آقای ولیزاده در این جنگ یک همسایه خودش را به نام «گل میر» را شهید ساخت. هر دو جسد را مردم محل بردهاند و شاید یک جایی بالای آنان نماز جنازه را ادا کنند.
علی شریعتی میگوید که هر خون باید پیام داشته باشد. از خود باید بپرسیم که پیام خون ولیزاده چیست؟ پیام خون گلمیر روشن است که او در دفاع از مردم محلهاش در برابر کسانی که به روستای او حمله کردند، خون ریخت و جان باخت، اما ولیزاده برای چه چیزی یا چه کسی خون ریخته است؟ دو روز پیش نماز جنازۀ دو همسایهیی که یکی در صفوف نیروهای دولتی و دیگری در دفاع از مردمش میجنگیدند، خوانده شد. برای همۀ ما واجب است که تأمل کنیم و از خود چرایی این حادثۀ ناگوار را بپرسم.
باشندهگان ولسوالی مایمی درگذشتهها خونهای فراوانی را بر سر اختلافاتهایشان ریخته و ریختاندهاند، جنگهای سلیقهیی و خانهبهخانهیی را که زخمهای عمیقی برجای گذاشت است، تجربه کردهاند. همۀ کسانی که در هر طرف جنگ بودهاند خود را مبارز و چریک میخواندند، شبیه ولیزاده که از خود حمزه ساخته بود. حالا که از آن جنگهای خونین و ویرانگر عمری گذشته است برای همه ما و شما ثابت شده است که هیچ کسی قهرمان نیست و جز تاریخ شرمآور و تأسفبار چیزی دیگری ندارد.
ادامۀ جنگ و مرگ ضیاالحق ولیزاده باید برای همۀ ما درس بدهد که از کوتهبینی و سلیقهگرایی و کژفکری بپرهیزیم. ولسوالی مایمی در پانزده سال پسین از امنترین ولسوالیهای افغانستان بود، کودکان با صدای توپ و تفنگ آشنایی نداشتند. از برکت این آرامش، توسعۀ اجتماعی در این ولسوالی قابل لمس است. بیشتر مکتبها با معیارهای جهانی ساخته شدهاند، سرک موتررو به روستاهای این ولسوالی رسیده است و چندین کلینک صحی و شفاخانه در این ولسوالی ساخته شده است. شاگردان زیادی از مکتبها فارغ شده و به دانشگاهها راه یافتهاند. این همه تنها در سایۀ امنیت قابل تطبیق است.
در بهار امسال اما زنگ خطر طالبان برای ولسوالی مایمی به صدا درآمد و چند بار به این ولسوالی حمله صورت گرفت. هنوز پای قدمهای جنگ درست نرسیده است که روایتهای ضدونقیض و شایعههایی بلند شدهاند، اتهام بستن گروهها علیه یکدیگر بر سر زبانها افتاده است. اینها خبر از یک تنش جدید میدهد و زنده کردن زخمهای گذشته. اگر هوشیار نباشیم و جلو این جنگ گرفته نشود، دوباره آن خانهویرانیهای کهن آغاز خواهد شد. بدون شک که مردم از دولت رضایت ندارند، اما بدیل دولت طالب نیست. طالب در هر جایی که برود، محکوم به ویرانی و ایجاد خشونت و نفرت اجتماعی است. مرگ ولیزاده برای نسل جوان ما باید این پیام را برساند که تحت هیچ شرایطی در کنار طالبان ایستاد نشوند. مرگ ولیزاده برای طالبان هیچ اهمیتی ندارد و هیچ طالبی با خانوادۀ او حتا غمشریکی نمیکند. مردم محل شاید با نیت نیک نماز جنازۀ او را نخوانده باشند. برای چند روز ولسوال شدن و بالای برادر خود شلیک کردن در هیچ قانون و شریعتی جواز ندارد. مرگ ضیاالحق ولیزاده برای همۀ ما درسی است که بفهمیم حمله بالای مردم و خانوادۀ خود نه تنها پیروزی ندارد که حتا یک مرگ باعزت هم نیست. بزرگان میگویند که آدمی به چیزی که میخواهد میرسد و خواست ولیزاده مرگ بوده است.
او در اخرین پست فیسبوکاش نوشته است: «شهادت آرمان ماست، ما نیامدهایم که سالم از دنیا برویم و داخل لحد جای نشویم، ما آمدهایم که به مانند حمزه، تکه و پاره از دنیا برویم. ما آمدهایم که مانند حسین سر به جای دفن و تن به جای دفن از دنیا برویم. ما آمدهایم مثل جعفر با دستان بریده به ملاقات خدا برویم.» آقای ولیزاده اما نمیدانست که جوانانی پاک به مانند حسین و جعفر و حمزه برای مردم خود و نوامیس ملی خود مبارزه کردند و خون ریختند، نه برای این که با نان و فرمان دیگران خود را به کشتن بدهند.