
معنای دموکراسی در بستر فرهنگی افغانستان
نویسنده: ابومسلم خراسانی
دموکراسی کارشیوۀ حکومتداری و نظام شکل گرفته در غرب است که در درازنای تاریخ از زمان ارسطو و افلاطون تا حال در نقاط مختلف جهان بساطش را پهن کرده است. قدمت ریشههای دموکراسیخواهی در افغانستان اما به زمان زمامداری حبیباللهخان در اوایل قرن بیستم میلادی بر میگردد.
جنبش دموکراسیخواهی که از آن به نام نهضت «مشروطهخواهی اول» یاد میشود، نخستین موج دموکراسیخواهی در کشور بود که دیری دوام نیاورد و حبیباللهخان اعضای این نهضت را تار و مار کرد و بخشی از نخبهگان این جریان را اعدام، تعبید و یا از سمتهایشان سبکدوش کرد. اما این موج ایجاد شده به گونۀ کامل از بین نرفت و پس از آن در مقاطع مختلف تاریخ اصل دموکراسی به معناها و زمینههای متفاوتی شکل گرفت، ریشه دواند و ادامه یافت. دموکراسی اما تا هنوز با انسداد و گسستهایی در کشور جریان دارد. هرچند این فهم در دل تاریخ سیاسی افغانستان معناها و زمینههای متفاوتی داشته است که در زیر به آن اشاره میشود.
با این مقدمه آن چه مراد این نوشته را دربر میگیرد، سیر تاریخی اندیشۀ دموکراسیخواهی نه؛ بلکه واکنش مردم به دموکراسی در طول تاریخ در افغانستان است. از نخستین روزهای ورود اندیشۀ دموکراسیخواهی در افغانستان تا امروز شهروندان کشور که بیشتر آنان روستازادهگان ایلنشین هستند، چه واکنشی نسبت به این نوع کارشیوۀ حکومتداری داشتهاند؟ آنان در مورد دموکراسی چه فکر میکنند؟ تفاوت بینش و واکنش شهروندان افغانستان در مقاطع مختلف زمانی نسبت به دموکراسی چه بوده است؟ روحانیت افغانستان که جهانبینی تودهها را میسازد چه واکنشی در مورد دموکراسی دارند و آیا حجم بزرگی از نفرت و موضعگیری کنونی روحانیت در برابر دموکراسی در تاریخ گذشتۀ ما وجود داشته است؟ این نوشته به صورت کوتاه میکوشد به این پرسشها پاسخ دهد و از روزنۀ دادههای تاریخی و بررسی واکنشهای کنونی به دموکراسی این بحث را باز کند، مورد ارزیابی و موشکافی قرار دهد.
اسماعیل اکبر، نویسنده و فردی که در مناسبتهای فرهنگی – اجتماعی تاریخ معاصر افغانستان نقش فعال دارد در خاطراتش زیر عنوان «سرگذشتها و چشمدیدها» نقل میکند که در دهۀ چهل خورشیدی وقتی که نخستین بار معنای دموکراسی را از ملای یک مسجد به نام «قاری غنی» میپرسد، قاری غنی با اندکی تأخیر پاسخ میدهد که دموکراسی یعنی آزادی و پاسخگو بودن حکومتداران به مردم، یعنی شیوۀ حکومتداری که مردم خود را در آن دخیل بدانند و فکر کنند که حکومت از خودشان است.
این برداشت و بینش یک ملایی است که در دهۀ چهل در شمال افغانستان زندهگی میکرد، اما حالا بخش بزرگی از دانشجویان دانشگاه تا روحانیون سرشناس افغانستان از مردم عام تا شماری از استادان دانشگاهها نیز دموکراسی را معادل کفر و متضاد دین و مذهب میدانند و این طور در صدد برچیدن دموکراسی از افغانستان هستند. روحانیون کنونی با روحانیون دهۀ چهل خورشیدی چه تفاوتی دارند. روحانیون گذشته «دموکراسی» را آزادی و روحانیون حاضر دموکراسی را معادل کفر و الحاد میپندارند؟
هرچند ذکر تنها یک نمونه نمیتواند پردهیی از تفکر جمعی آن زمان را نسبت به دموکراسی بردارد، اما به گواهی تاریخ، روحانیت سنتی افغانستان سرِ ستیز با دموکراسی نداشت و آن را معادل بیدینی و ضدیت با دینداری نمیدانست. روایت خیلی کم از واکنش جدی مردم دربارۀ دموکراسی گذشته وجود دارد که نشان میدهد نه تنها دموکراسی مورد نفرت و غضب مردم نبوده؛ بلکه در مواردی ستایش میشد و سردمداران موج نخستین دموکراسیخواهی در کشور قشر روحانیون بودهاند که در میان مردم نفوذ گستردهیی داشتند.
دو دلیل اصلی که در تغییر این نگرش وجود دارد، حالت بسیار ویرانگر و خشونتبار بوده که در تاریخ کشور ثبت است و بخش بزرگی از نفرتپراکنی، خشونتهای درازدامن و حالت بد کنونی ما از آن مایه میگیرد و افزون بر آن سبب تغییر نگرش مردم نسبت به ارزشهای مدرن به ویژه دموکراسی شده است. حضور روحانیت سیاسی در افغانستان که در صدد فراچنگ قدرت است و دیگر عملکرد ناکام دموکراسی و ناکامیهای رهبران این نظام در افغانستان که وابسته به کشورهای بیگانه بوده و سیاست خویشخوری و فساد را روی دست گرفته و زمینههای ناکامی دموکراسی را فراهم کردهاند.
روحانیت سیاسی در افغانستان پس از قرن بیستم میلادی سبب تغییر نگرش مردم نسبت به مولفههای مدرن از واژۀ دموکراسی شدند. آنان با استفاده از ادبیات اسلام سیاسی و نگرش سطحی و فاقد اندیشۀ فلسفی به دموکراسی تلاش کردند دموکراسی را به عنوان یک نظام کفری جلو دهند و خواستار تشکیل حکومت اسلامی شدند که خود در آن دست بالایی داشته باشند.
این روحانیت ستیزهجو بود و هر نظامی که مشروعیتسوز بوده را ساقط کرده و یا پایههای آن را با استفاده از ادبیات دینی تضعیف کرده است. از سوی دیگری، ناکامی، فساد و خویشخوری مسوولان بخش اجرایی دموکراسی در افغانستان بوده است. تودههای روستایی عملکرد غنی و کرزی را به مثابۀ دموکراسی میدانند و از ریشههای فلسفی چیزی نمیدانند. گرچه ممکن است در تغییر این نگرش عوامل خارجی و داخلی بیشتری دخیل باشند، اما اکنون این نگرش برای افغانستان بسیار زیانبار و بحرانبیار بوده و سالهاست که مردم را به جای پیشرفت و ترقی، به عقب سوق میدهد.