نگاهی به بردهگی عاطفی و عواقب آن؛ آیا راه بیرون رفت از عشق وجود دارد؟
نویسنده: آژفنداک
هر روز اول صبح برایش پیام میگذاشتم و بدون دیدن تصویر او روزم آغاز نمیشد. او قرار بود از هر برنامهام آگاهی داشته باشد و من را مدیریت و رهنمایی کند. اگر کسی برایم همۀ راهها را نشان میداد، او بود. بدون او فکر میکردم اصلاً نباید قدمی بردارم. روزها و ماها گذشت، من بیشتر از پیش خود را قوی فکر میکردم، اما بیخبر بودم که این حس من توهم بوده و اصلاً استقلالی در من دیده نمیشد. مسأله به جایی کشید که دوست نداشتم با کسی حرف بزند و من باید تنها راهی برای خوشبختی او باشم. او کمتر برایم وقت میگذاشت و هر دیدار ما، من را روزها سردرد و ناراحت میساخت؛ چون ناخواسته من را توهین میکرد. یک روز تصمیم گرفتم که ترکش کنم و دیگر به او برنگردم؛ حتا اگر به مرگم بینجامد. با او حرف زدم و رابطه را پایان دادیم. در حقیقت من پایان دادم و او با وجود تلاشهای زیاد نتوانست دیگر من را قانع بسازد که با هم بمانیم.
تازه پس از رفتنش فکر میکردم که برایم زندهگی ارزشی ندارد. باورم بر این بود که نمیتوانم دوباره کسی را دوست بدارم و عاشق کسی باشم. جالب این جاست که حس گناه و طرد شدهگی در وجودم بیشتر بود. این همه درد و رنج را تحمل نمیتوانستم و تصمیم گرفتم که خود را از بین ببرم، اما در همین لحظه فقط یک فرصت نهایی به خود دادم و به مشاور روانی در تماس شدم. یک سال را دربر گرفت تا بتوانم از بردهگی عاطفی به آزادی عاطفی برسم، خود را دوست بدارم و به دیگران از روی محبت پاسخ بدهم نه از روی ترس، گناه و یا شرم.
همانند شازیه، جوانان زیادی هستند که زندهگی خود را وقف انسانان دیگری میکنند. در مواردی ممکن است خانواده، دوستان یا همسر در جریان زندهگی فرد را در بدترین وضعیت تنها بگذارد. فرد راهی دیگری را نمیبیند، جز این که با همان حالت کنار بیاید و خود را بیشتر سرزنش کند.
عاطفه چیست؟
عاطفه را میتوان مجموعهیی از پاسخهای روانشناختی، جسمانی، چهرهیی و هورمونی دانست که ما را بر میانگیزاند و به طرفهای رفتاری سوق میدهد. همچنان عاطفه را میتوان همان چیزی دانست که هنگام ابراز هیجان در چهره و حالت افراد به صورت ظاهری مشاهده میشود.
بردهگي عاطفي چيست؟
بردهگي عاطفي يعني ناديده گرفتن و سرکوب عواطف، ارزشها، نيازها و خواستههاي فردی براي گرفتن تأييد و پذيرفته شدن توسط فرد و یا جامعه. بردهگي عاطفي يعني با غم، اندوه و جبر به ديگران جواب دهيم و به جايش در وجود ما قهر و خشم موج بزند و اگر قدمي بر ميداريم، انتظار جبرانش را داشته باشيم .بردهگي عاطفي به شکل ساده و کلی «زيستن در فضاي ترس، شرم، گناه، احساس و سرزنش خود و ديگران است.»
چرا بردۀ عاطفی میشویم؟
بسیاری از ما از همان کودکی ناخودآگاه با رفتاری که خانواده و اطرافیان با ما داشتند، این حس را در خود به وجود میآوریم یا در دوران نوجوانی و جوانی با انتخابهای اشتباهی که داشتیم به این احساسات اشتباه دامن میزنیم. یکی از موارد خیلی مهم دیگر، بالا بودن نیاز تعلق خاطر در فرد میباشد. به ویژه در زنان، آنانی که نیاز تعلق خاطر بالا دارند بدون شک برای پذیرش این وضعیت بیشتر آماده میباشند.
اگر زنی طرحوارۀ رهاشدهگی داشته باشد (ترس از این که طرد و تنها گذاشته نشود) و همین سبب میشود که به بردۀ عاطفی بدل شود تا تنها نماند.
عواقب بردهگی عاطفی چیست؟
فرد هنگامی که در حالت بردهگی عاطفی قرار داشته باشد، بدون توصیه و اطمینانبخشی فردی که وابستهاش است، هیچ تصمیمی نمیگیرد. نیاز دارد که دیگران مسوولیت بیشتر مسایل عمدۀ زندهگیاش را برعهده بگیرند. به دلیل ترس از طرد شدن، همیشه به طرف نفر میرود. همیشه در کسب حمایت و تأیید فرد مشخصی میباشد که به او وابستهگی عاطفی دارد و بدون او به کسی باور ندارد.
در تنهایی احساس ناراحتی یا درماندهگی میکند، به دلیل ترس مبالغهآمیز از نداشتن قدرت مراقبت از خود. با ختم یک رابطۀ صمیمانه، فوراً به جستوجوی رابطۀ دیگری برآید تا آن را منبع مراقبت و حمایت از خود قرار دهد. ذهن به طرز غیرواقعگرایانه به این اندیشه مشغول میباشد که مبادا برای مراقبت از خود، تنها گذاشته شود و یا طرد شود.
به خاطر داشته باشید این که رفتارهای چسبنده، آدمها را از ما دور میسازد. اگر شما هر لحظه طرف مقابلتان را چک کنید و مدام او را تحت نظر بگیرید و کارهایی از این دست انجام دهید، قطعاً او را از خودتان زده خواهید کرد. اگر بیش از حد به کسی چسبنده شوید این حس را به او القا میکنید که از شما دلزده و دلسرد شود و اگر طرف مقابلتان انسان بدی باشد، قطعاً به بهترین شکل میتواند از شما سوءاستفاده کند و این آغازی است برای بردهگی عاطفی شما.
چگونه میتوان از لحاظ عاطفی یک فرد مستقل بود؟
یکی از نيازهاى اساسی هر انسان استقلال و قطع وابستهگىها به اطرافیان از لحاظ فکري، عاطفى و اقتصادی میباشد. استقلال عاطفی، یک فاکتور بسیار اساسی برای داشتن روابط سالم با دیگران است که البته برخی از افراد به صورت ذاتی از آن برخوردارند. اما این گونه نیست که نتوان این ویژهگی را در سایر افراد بالا برد. همۀ افراد میتوانند با آموزش و تمرین و ممارست این ویژهگی را در خود بسیار تقویت کنند و با داشتن این خصوصیت روابط بهتر، محکمتر و موثرتر را با سایر افراد داشته باشند.
انسانی که دارای استقلال عاطفی بالایی است، به خوبی به خود اعتماد دارد و هرگز رضایت و آرامش خود را در تأیید شدن توسط دیگران نمیبیند و در حقیقت برای شاد و راضی بودن، به گرفتن تأییدی سایر افراد دیگر نیازی ندارد. این جاست که استقلال عاطفی را میتوان در برابر وابستهگی عاطفی قرار داد.
این امر بدین معنا نیست که انسان به سایر افراد نباید اهمیت بدهد. قطعاً منظور از استقلال عاطفی این نخواهد بود. زیرا انسان موجود اجتماعی است و بخش عمدهیی از وجودش به داشتن ارتباطات قوی با دیگران وابسته است. اما با وجود داشتن ارتباط با دیگران، فردی که استقلال عاطفی بالایی دارد، حد و مرزها و ارزشهای قطعی برای خود تعریف میکند که هرگز حاضر نمیشود از این حدود کوتاه بیاید. با این شرایط او میتواند بدون این که به تأییدی دیگران وابسته باشد، خود از زندهگی احساس رضایت و شادی پیدا کند و در زندهگی حس و حال خوبی داشته باشد. این ویژهگی مثبت میتواند در همۀ انواع روابط برای انسان از جمله روابط عاطفی و عاشقانه و یا حتا روابط کاری، فروش و تجارت نیز بسیار کاربرد داشته باشد و در ساخت روابط بسیار موثر و مستحکم برای انسان نقش بسیار اساسی و مثبت را ایفا کند.
افرادی که استقلال عاطفی بالایی دارند در حقیقت خود را دوست دارند و این البته به معنای خودخواهی و از خود راضی بودن که میتوانند رذایل اخلاقی شمرده شوند، نخواهد بود. در واقع این علاقه نسبت به خود یعنی این که فرد بدون این که به دوست داشته شدن توسط دیگران وابسته باشد، با عشق خود به خودش، احساس خوبی از زندهگی داشته باشد. این موضوع که انسان را بسیار شاد و راضی از زندهگی میسازد، در حقیقت یک فاکتور بسیار مهم برای افرادی است که دوست دارند دیگران را به سوی خود جذب کنند. زیرا افرادی که این گونه هستند، ناخودآگاه دیگران را به سوی خود جذب میکنند.
موارد بيان شده در صورتي ميتواند در فرد تغيير ایجاد كند كه خود فرد واقعاً بخواهد كه تغيير را تجربه کند؛ زیرا تنها كسي كه ميتواند به یک فرد كمك كند، خود آن فرد است و هيچ كسی دیگری به اندازۀ خود فرد نسبت به خودش شناخت ندارد. در صورتي كه یک فرد برای طی کردن این مسیر و ایجاد تغییر در خود به كمك نياز داشته باشد، پيشنهاد میشود که به صورت حضوری به يك مشاور روان درمانی مراجعه كند.