نیروهای مردمی در برابر طالبان؛ چالشها و فرصتها برای دولت
پس از آن که حملههای فزایندۀ طالبان به گونۀ بیپیشینهیی بر بخشهایی از شمال آغاز شد و این گروه به گونۀ برقآسا شماری از ولسوالیهای مهم و استراتژیک کشور را به تصرف کردند، مردم محل، باشندهگان بومی، فرماندهان احزاب سیاسی و نظامیان پیشین دست به سلاح برده و نیروهایهای مردمی را تدارک دیدند تا در نبرد جاری علیه طالبان، نگهداری مرکزهای کلانشهرها و بازپسگیری مناطق از دسترفته با نیروهای امنیتی کمک کنند. خیزشهای مردمی بر علیه طالبان در شمال دارای چالشها و فرصتهایی است که باید نسبت به آن محتاط بود و همۀ جوانب آن را در نظر گرفت.
نگارنده باور دارد که حضور این نیروها در کوتاهمدت میتواند طالبان را عقب بزند و زمینههای این مهم را فراهم سازد که دست نیروهای امنیتی در میدانهای جنگ بلند باشد، اما در درازمدت حضور این نیروهای غیرمنظم و آموزشندیده میتواند آسیبهای جبرانناپذیری در برابر یک دولت مقتدر و همهشمول، تضعیف ارتش، گسترش فرار از قانون و حتا ممکن است برآیند جنگهای داخلی و ساختارهای شبهنظامی و حکومتهای ملوکالطوایفی در کشور باشد. از اینرو، مواجۀ دولت باید با این نیروهای سنجیده و واقعبینانه باشد و از سوی دیگری تلاشهای صورت بگیرد که ستاد فرماندهی برای این نیروها ایجاد شود.
یگانه فرصتی که مقاومتگران مردمی در این شرایط حساس میتوانند برای مردم افغانستان داشته باشند، این است که نگذارند مناطق بیشتری به دست طالبان سقوط کند و از تصرف کلانشهرهای کشور به دست طالبان جلوگیری کنند. این مهم میتواند برای طالبان یاداوری کند که از راه زور نمیتوانند بر سرنوشت مردم حاکم شوند و زمینههای حکومت توسط زور و سلاح را خلق کنند. این مقاومت نشان میدهد که مردم دیگر طالبان را نمیخواهند، جغرافیای آنان برای حضور طالبان جای ندارد و همه دستبهدست هم میدهند تا در برابر طالبان ایستاده شوند. اما در کنار این فرصتی که در شرایط کنونی بسیار مهم و اساسی است، حضور این نیروها میتواند آسیبهایی نیز داشته باشد که ذکر آن میتواند برای وضعیت کنونی افغانستان مهم باشد.
مسلحسازی این نیروها میتواند از یکسو جزیرههای قدرتهای محلی را افرایش دهد و افغانستان را از رسیدن به یک دولت قوی و همهشمول دورتر براند و از سوی دیگری ممکن از این سلاحها و جنگافزارها به نفع شخصی، حزبی و سمتی استفاده شود. در نظر بگیرد که این همه دشمنیهای محلی در روستاها، شهرها و حتا در بین خانوادهها وجود دارد، حالا اگر روند مسلحسازی به این سرعت بدون یک ساختار منظم به پیش برود، چقدر میتواند برای مردم افغانستان و برای دولت به عنوان تنها مرجع قدرت مشروع، زیان داشته باشد. حضور درازمدت این نیروها در پیشبرد جنگ و نظامیگری نه تنها باعث قوت ارتش افغانستان نمیشود؛ بلکه دولت و ارتش افغانستان را تضعیف میسازد و ساختارهای نیروهای منظم را صدمه میرساند.
مزید بر این، گسترش قانونگریزی و فرار از ساختارهای رسمی، بینظمیهای محلی و تجاوز به حریم خصوصی افراد ملکی، گردآوری پول از راههای غیرقانونی، اقتصاد جنگی و رسیده به راههای غیرمشروع پولهای هنگفت از موارد دیگری آسیبهای نیروهای مردمی در جنگ افغانستان است. این نیروها میتوانند ناامنی اجتماعی را افزایش دهند و باعث تنشهای سیاسی، امنیتی و اجتماعی در جامعه شوند. از سوی دیگری، التزام این نیروها به قدرتهای محلی، قومی، زبانی و سمتی بیشتر است. این نیروها در درازمدت ممکن ادعای استقلال کنند و ویژهگی اعمال زور مشروع دولت را زیر پرسش قرار دهند و حکومتهایی را در درون دولت افغانستان ایجاد کنند. اگر سیاسیون و رهبران افغانستان میخواهند به گونۀ موثر از این نیروها استفاده کنند، باید در کاربست این نیروها محتاط باشد و حساسیتهای موضوع را به گونۀ کامل درک کنند.
ایجاد فرماندهی ستاد مشترک نیروهای مردمی، ثبت نام و رسمیت بخشیدن به این نیروها، قرار روابط گسترده با فرماندهان این نیروها، محدود کردن صلاحیتهای آنان و هماهنگی لازم بین نیروهای ارتش و نیروهای مردمی از اساسیترین کارهایی است که دولت و نهادهای امنیتی باید آن را انجام دهند. نیروهای مردمی به شمشیر دو لبه (دو سره) میماند که اگر شمشیرزن احتیاط لازم را نکند؛ شاید به خودش ضرر برساند و زمینههای نابودی خود را فراهم کند. از این نگاه، دولت افغانستان باید به این مهم توجه کند و با درک فرصتها و چالشها دست به اقدام بزند. اقدامهای شتابزده و بیبرنامه میتواند عواقب ناگواری در پی داشته باشد و چالشهای بیشمار و جبرانناپذیری را برای دولت خلق کند.
تحلیلهای بیشتر را اینجا بخوانید.