همهگیری کرونا و تفکر جمعی؛ ما چگونه میاندیشیم؟
نویسنده: ابومسلم خراسانی
جهانگیری کرونا ساز و برگ سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهان را دچار یک دیگردیسی بنیادین کرده است. روابط پیچیده و چندلایۀ دولتها دچار گسست شده، اقتصاد جهان در لبۀ پرتگاه پرسه میزند و جهان در سراسیمهگی و بهتوارهگی فرورفته است. حالت امروز ما نظیر فیلمهای «پسا انسانی» هالیودی است. فیلمهای وحشتناکی که روایتگر ناکامی و شکست انسان در برابر طبیعت را به نمایش میگذارد. علت پیدایش، تأثیر اجتماعی، برایندهای اقتصادی و پیآیندهای اجتماعی این بیماری جهان را به تفکر و اندیشه واداشته و ملتها در جهان از جهات متفاوت این بیماری را تبیین میکنند، تأثیر آن را میسنجند، علتهای آن را در آزمایشگاهها به تحلیل و بررسی میگیرند، عواقب سیاسیاش را پیشبینی میکنند و جهان پس از کرونا را با موشکافی و ریزبینی ترسیم میکنند. مهم این است که کرونا جهان را به تفکر واداشته است، اما پرسش اساسی دیگر این است که ما به عنوان عضو دهکدۀ جهانی دربارۀ جهانگیری کرونا چگونه میاندیشیم؟
«ما» در این نوشته به شهروندان افغانستان دلالت دارد. هرچند میشود این «ما» را بر همۀ کشورهای مسلماننشین و شرق تعمیم داد، اما نگارنده دایرۀ این «ما» را به قدر افغانستان فرض میکند و تلاش دارد که پارهیی از تفکر جمعی دربارۀ کرونا را در این نوشته بریزد. هرچند «اندیشه» در افغانستان خریداری ندارد و اندیشیدن سختترین عملی با عواقب ناپیدا و گاهی خطرآفرین است، اما بازهم این نوشته فرض گرفته است که باشندهگان افغانستان از علمای دینی تا روشنفکران و استادان دانشگاه دربارۀ اپیدیمی کرونا بیندیشند و یا دستکم این بیماری واگیردار عدهیی را به تفکر و اندیشه واداشته است. این اندیشه چیست؟ انسان افغانستانی چه واکنشی دربارۀ کرونا دارد؟ چه چیزی این بیماری را در محراق اندیشۀ یک شهروند افغانستان جا خوش کرده و عمل کُند اندیشیدنش را فعال کرده است؟ این نوشته میکوشد تا از لابلای واکنشها، بازخوردها، موضعگیریها و عملکرد شهروندان کشور به این بیماری پاسخی بیابد و پردهیی از تفکر جمعی دربارۀ این بیماری بردارد.
عذاب یا توطیه؟
در نخستین روزهای همهگیری کرونا بیشتر شهروندان کشور ویروس کرونا را عذابی برای چینیها میپنداشتند؛ در حالی که دیگران در پی تبیین برایندهای سیاسی این بیماری بوده و آن را به مثابۀ فروریختن دیوار «برلین» در آلمان یا اوجگیری ناسیونالیسم و قدرتگیری دولتها در عصر پساکرونایی برای سیاست جهانی مهم و دگرگونکننده میدانستند. «ما» فکر میکردیم که چون چینیهای «کافر و بیدین» شماری از مسلمانان را اذیت و آزار دادند، خداوند عذاب کرونا را برای انتقام از آنان نازل کرده است تا گوشمالی به چینیهای کافر و مرتد بدهد. این حرف یک نفر و دو نفر نبود، کسانی که شبکههای اجتماعی را دنبال کردهاند حتا عالمان بزرگ دینی، نمایندهگان مجلس، دانشجویان جامعهشناسی و استادان دانشگاه نیز چنین باورهایی را تبلیغ میکردند.
بخش کوچک دیگر جامعه که عموماً تفکر مذهبی در آنان رنگ باخته است و گرایشی به سکولاریسم دارند به دیدگاههای توطیهباورانه و ادبیات کمونیستی متوسل شده میگفتند که ویروس کرونا جنگ بیوتروریسم امریکاییها برای درهم کوبیدن چین، رقیب طراز اول اقتصادیاش است. از پسمنظر این دیدگاه امریکاییها ویروس کرونا را در آزمایشگاهای بیولوژیکی ساخته و از آن برای اهداف سیاسی – اقتصادی استفاده میکنند. این دو دیدگاه در میان باشندهگان افغانستان محبوب و دلچسب واقع شد و در روزهای نخستین پیدایش این بیماری، خریداران بسیاری را جلب دوکان خود کرد. خوبی این دو دیدگاه این است که مسایل پیچیده و دگرگونکننده را سادهسازی و عام فهم ساخته بود.
رحمت یا آزمون
از سوی دیگر، وقتی فراگیری این بیماری کشورهایی را درنوردید، خانههایی را پیمود، کلیساها را مسدود کرده و درب بسیاری از مساجد را بر روی مسلمانان بست، تفکر جمعی از «عذاب بودن» کرونا برای کافران ملحد و دشمنان اسلام به «رحمت» و «آزمون» بودن برای مسلمانان تغییر جهت داده شد. روحانی سرشناس هراتی که موعظههایش تودههایی را به وجد میآورد، در یک موعظه گفت که «کرونا رحمت به مسلمان است» او تودههایی را در آن نوار تصویری تشویق میکرد که مردن توسط کرونا امتیاز شهید را دارد و مردم با صدای بلند نعرۀ تکبیر سر میدادند. این حرف یک روحانی نیست؛ بلکه خرد جمعی و تفکر واقعی شهروندان افغانستان و تودههایی از مردم در این کشور است.
از این مسأله میگذریم که آبشخور چنین دیدگاهها از کجا ناشی میشود؟ چه چیزی این تفکر را به وجود میآورد و چرا باشندهگان افغانستان چنین فکر میکنند؟ آن چه محور بحث نگارنده را تشکیل میدهد، این است که ما چنین میاندیشیم، عقل و اندیشۀ ما به این جنبهها تمرکز دارد تا پیآیند اجتماعی – سیاسی کرونا در زندهگی جمعی ما و این که ممکن است کرونا روند جهانی شدن را کُند بسازد و جهانی شدن را به چالش مواجه کند. جامعهشناختی افغانستان و تفکر جمعی باشندهگان این کشور تقدیر زده، واپسگرا و توطیهباور است. اینها همه نشانههایی از عقبماندهگی ذهنی، در جازدهگی فرهنگی و تعطیلی عقل است که همه دستبهدست هم داده تا اندیشۀ شهروندان افغانستان را ترسیم کرده و خطوط فکری را برای آنان به وجود بیاورد. این تفکر زادۀ بستر دین شناختی – اجتماعی باشندهگان افغانستان است و نشان میدهد که چقدر میتواند خرافاتزده، غیر واقعی و آلوده با جهل باشند. جهل و خرافات به مثابۀ کرونا خیلی وقت پیش در افغانستان همهگیر شده و خودش به یک ایپیدمی خطرآفرین و بحرانیتری تبدیل شده است.