
گفتوگوهای صلح؛ چرا آتشبس اولویت دارد؟
نویسنده: ابومسلم خراسانی
گفتوگوهای صلح افغانستان به مرحلۀ اساسی رسیده است. نمایندهگان طالبان و دولت افغانستان در دوحه با پادرمیانی ایالات متحدۀ امریکا، قطر و اتحادیۀ اروپا روی کارشیوۀ مذاکرات صلح به توافق رسیدهاند. توافق روی کارشیوۀ مذاکرات مستقیم صلح در واقع حساسترین مرحلۀ گفتوگوهای صلح و محرک این روند پنداشته میشود که نقشۀ راه صلح را ترسیم میکند و به عنوان نشانۀ راه، عمل میکند. هیأتهای مذاکراتی دو طرفِ جنگ در افغانستان اکنون روی آجندای مذاکرات «بینالافغانی» گفتوگوها را آغاز کردهاند. آتشبس یکی از خواستهای مهم هیأت مذاکرهکنندۀ دولت افغانستان شمرده میشود که قرار است در آجندای گفتوگوهای «بینالافغانی» گنجانیده و روی آن بحث شود.
اما پرسش اساسی این است که چرا آتشبس برای مردم افغانستان اولویت دارد؟ چرا باید آتشبس در اولویت آجندای این گفتوگوها قرار داشته باشد و چرا آتشبس این قدر برای ما مردم افغانستان مهم است؟
از سوی دیگر زلمی خلیلزاد، نمایندۀ وزارت خارجۀ امریکا در امور صلح افغانستان دور تازهیی از سفرهایش را آغاز کرده است تا یک توافق جامع میان دولت افغانستان و گروه طالبان به وجود بیاورد. آقای خلیلزاد دیدارهایش را از ترکیه آغاز کرده و قرار است به قطر و کشورهای منطقه نیز سفر کند. حالا جهان و افغانستان میخواهند که آتشبس در اولویت آجندای گفتوگوهای صلح قرار داشته باشد.
پس از سرنگونی امانالله خان توسط روحانیت خشونتگستر و خردهبوروژوازی که اصلاحات امانی را برای خود سرمایهسوز میدانستند، خشونت و جنگ رنگ و بوی تازهیی در افغانستان گرفته و به مولفۀ همیشه موجود در تاریخ افغانستان بدل شده است. پس حکومت امانالله خان جنگ، خشونت و خونریزی به اشکال گوناگونی گاهی میان دولت و ملت، گاهی میان روشنفکران و سنتگرایان و بازهیی هم میان روحانیت و نیروهای سکولار و نوگرایان در افغانستان چهرهنمایی میکند. اما خشونتها در سال 1352 و پس از کودتاه داوودخان رنگ و بوی تازهیی به خود گرفته است و میزان آن به پیمانۀ سرمامآور اوج گرفته است. افغانستان پس از این کودتاه روز بیجنگ را ندیده است.
رژیم کمونیستی شورویمدارِ حاکم در افغانستان دامنۀ این خشونتها را به قدری گسترده ساخت که جان استوزی، پژوهشگر و افغانستانشناس امریکایی که در پیوند به حاکمیت کمونیستهای پیرو خط مارکسیسم- لینیسیسم در افغانستان تحقیق کرده است از حجم این خشونتها انگشت به دهان گرفته و نوشته است که رژیمهای امین و ترکی هزاران انسان بیگناه را کشتهاند. کمونیستان چنان دریای خون را در افغانستان جاری کردند که ثریا بها، کنشگر و فعال زن در زمان حاکمیت داکتر نجیبالله نوشته است که کمونیستان با «داس» سر دهقانان را بریدند و با «چکش» بر فرق کارگر کوفتند تا آنان نفس نکشد.
مجاهدین و نیروهای پیکارجوی که خواستگاه روستایی داشتند نیز هنگامی که بر افغانستان چیره شدند، کابل را به خاک و خون نشاندند. تنها بر اثر راکتپراکنیهای گلبدین حکمتیار، امیر حزب اسلامی بیش از 45 هزار شهروند کشور در کابل جان باختند و از همینرو آقای حکمتیار لقب «قصاب کابل» را کسب کرد. سیاهترین دوره در این میان جنگهای تنظیمی و داخلی میان مجاهدین بود که بیشترین ضربه را به مردم افغانستان و شهروندان بینان و نوای این سرزمین وارد کرد. مجاهدین نیز در خشونتگستری یک پله جلوی کمونیستان قدم گذاشتند و این گونه افغانستان در عصر مجاهدین و جنگهای تنظیمی به ویرانه مبدل شد. ویرانهیی که تنها بوی خون داشت و سیاهی باروت بر آن پهن شده بود.
طالبان سنگ تمام را بر این کویر خشونتگستر و لبخندستیز گذاشتند و این طور دامنۀ خشونتها را چنان گسترش دادند که در تاریخ افغانستان بیپیشینه بوده است. طالبان با سیاست زمینهای سوخته، تاکستانها و درختان این سرزمین را به رگبار آتش و گلوله بستند و سیاست حذف نظاممند و تعصبهای مذهبی، قومی و زمینههای خشونت بنیادین را در افغانستان تهداب گذاشتند.
پس از روی کار آمدن حکومت پسا طالبانی و دموکراسی نوپا در افغانستان خشونتها کماکان جریان داشت، اما پس از سالهای 2012 و 2014 میلادی خشونتها به گونۀ بیپیشینهیی در افغانستان اوج گرفت. سال گذشته رییسجمهور غنی اعلام کرد که در یک سال گذشته 55 هزار نیروهای امنیتی در افغانستان کشته شدهاند. این فقط یک آمار رسمی است و ممکن آمارهای غیر رسمی به مراتب بیشتر از این باشد.
در همۀ این دورههای تاریخی که خشونتها در افغانستان چیرهگی پیدا کرد، مردم افغانستان قربانی این روند شدهاند. این شهروندان کشور بودند که گرسنه ماندند، زندهگی، خانه و کاشانۀشان سوخت و هزاران زن بیوه، صدها فرزند یتیم و میلیونها مادر بیفرزند شدند. در دو دهۀ گذشته بیشترین زیان را مردم افغانستان از این خشونتها دیدهاند. جنگی که در آن مردم دخل و تصرف کمتری داشتند، اما بهای آن را بیشتر از هر کسی دیگری پرداختهاند. بنابراین برقراری آتشبس به عنوان یک اولویت مهم در آجندای گفتوگوهای صلح اهمیت ویژهیی دارد.
شهروندان افغانستان پس از نزدیک به چهار دهه جنگ بیوقفه و خشونتهای گسترده با آتشبس میتوانند نفس آرام بکشند. مادران افغانستان پس از چهار دهه خشونت میتوانند شاهد فرزندکشیهای خود نباشند، دیگر هیچ مکتبی به آتش کشیده نشود و هیچ فرزندی بیپدر نشود. از این نگاه، آتشبس در افغانستان اولویت بزرگ و برجستهیی دارد. همۀ شهروندان کشور خواستار قطع جنگ و برقراری آرامش در کشور هستند. طرفهای درگیر جنگ در افغانستان به ویژه طالبان پافشاری میکنند که به این آتشبس تن ندهند، اما امید مردم افغانستان از جامعۀ جهانی این است که بر طرفهای جنگ در افغانستان فشار بیاورند تا با برقراری آتشبس موافقت کنند و دامنۀ خشونتها را کاهش دهند. نزدیک به صد سال است که خشونت و جنگ بر ما چیرهگی داشته و نزدیک به چهل سال میشود که حجم این خشونتها در کشور به گونۀ سرسامآوری افزایش یافته است. بنابراین برقراری آتشبس همانند آکسیجن برای شهروندان کشور اهمیت دارد.