آیا تعریف طالبان از نظام «سیاسی اسلامی» ناروشن است؟
پس از برگشت هیأت گفتوگوکنندۀ دولت افغانستان از دوحۀ قطر، این روزها بحث تعریف ناروشن طالبان از نظام «سیاسی اسلامی» پیش از هر زمان دیگری بر سرِ زبانهاست؛ از اعضای هیأت مذاکراهکنندۀ صلح تا فعالان سیاسی و مدعیان روشنفکری طالبان را به عدم ارایۀ یک تصویر روشن و واضح از نظام اسلامی و تغییر ناپذیری این گروه بر سر مدعیاتشان متهم میکنند.
پرسش اساسی این است که آیا واقعاً تعریف و تصویر طالبان از نظام سیاسی اسلامی ناروشن، گنگ و مبهم است یا این که این گروه از دورۀ حاکمیتشان بر افغانستان گرفته تا نبردهای 20 سالۀ اخیر علیه حکومت برخاسته از دل نشست بُن و با حمایت جهانی، نظام سیاسی مورد نظر خود را در نظر و عمل به تصویر کشیدهاند؟
نظام سیاسی مورد نظر طالبان همانا «امارت اسلامی» است که در کلیات و صورتبندی عمومی از نظام اسلامی، هیچ تفاوتی با نظام مورد نظر همۀ گروهها و جنبشهای اسلامی بنیادگرا از اخوان المسلمین گرفته تا القاعده، داعش و دیگر گروههای اسلامی که مدعی بازگشت به اسلام نیالودۀ نخستیناند، دیده نمیشود.
در نظام سیاسی مورد نظر گروههای اسلامی که به سخن محمد ارکون، از نواندیشان دینی در «جوامع امالکتاب» برای احیای نظام اسلامی مبارزه میکنند که همۀ ارزشهای اسلامی رو در روی ارزشهای مدرن و دموکراتیک میایستند. در جوامع امالکتاب، نظامهای سیاسی مشروعیتشان را از قلههای بلند اقتدار دینی بر میگیرند که مقابل آن جوامع سکولار قرار دارد که مشروعیت نظامی سیاسی مبتنی بر اجرای روندهای مردمسالار و مناقشۀ آزاد و دموکراتیک است.
نظام سیاسی اسلامی طالبان که بر پایۀ کنشهای تفسیر کلاسیک از اسلام استوار است انتخابات، آزادی بیان و عقیده، کثرتگرایی، حقوق زنان برخاسته از گفتمان جدید حقوق بشری، مردمسالاری و تسامح را بر نمیتابد. به این معنا که این گروه نسخۀ مدرن از نظام سیاسی اسلام را که توسط نواندیشان دینی ارایه شده است، آن را مخالف نص صریح و خیانت به اسلام میدانند.
طالبان، نظام سیاسی و ساختار حکومت
گروه طالبان در طرح پیشنهادی خود برای آجندای مذاکرات صلح به گونۀ واضح گفتهاند که باید شورای سرتاسری علمای افغانستان ایجاد شود و ضمانتهای اجرایی برای عملیسازی تصمیمهای این شورا مد نظر گرفته شود. گمان میرود که یکی از تصمیمهای بزرگ این شورا افزون بر مداخله در امور قانونگذاری و ایجاد نظم دینی در جامعه، انتخاب امیرالمومنین با رویکرد «شورای حل و عقد» تجربۀ صدر اسلام پس از درگذشت پیامبر بزرگ اسلام باشد.
هرچند پس از رحلت پیامبر اسلام شورای حل و عقد به عنوان نسخۀ مورد اجماع عمومی و اتفاق نظر گروههای اسلامی به منظور تعیین جانشین پیامبر نبود. در همان زمان عدهیی طرحشان این بود که ابوبکر صدیق به دلیل این که از یکسو نسبت به دیگران مسنتر است، پیامبر اسلام به امامت آن نماز خوانده و خُسر پیامبر است، به جانشینی پیامبر نسبت به دیگران مستحقتر میباشد، اما شمار دیگری طرحشان این بود که حضرت علی که از یکسو کسی است در نوجوانی و پیش از آن که بتِ را سجده کرده باشد اسلام آورد و افزون بر این که داماد پیامبر است، پیامبر گفته است «من شهر علم هستم و علی دروازۀ آن» شایستهگی جانشینی پیامبر را دارد.
در این میان گروه سومی که بعدها به خوارج شهرت یافتند، با این دو طرح برای جانشینی پیامبر مخالفت کردند و تأکیدشان بر این بود که باید به مردم مراجعه شود تا هر کسی را که مردم انتخاب کردند به جانشینی پیامبر انتخاب شود.
گروه طالبان اما شورای حل و عقد را به عنوان تنهاترین نسخۀ مورد نظر و مطلوب ایجاد نظام سیاسی اسلامی میدانند و مدعیاند که نبرد بیش از دو دهۀ آنان برای ایجاد این نظام نبوده است.
تبلیغات گستردۀ این گروه بر ضد ارزشهای مدرن و روندهای مردمسالار در همۀ افغانستان و پافشاری روی ایجاد شورای علما با صلاحیت اجرایی در طرح پیشنهادی برای آجندای مذاکرات صلح نشان میدهد که آنان در برابر روندهای مردمسالار تمکین نمیکنند. در نظام سیاسی طالبان، همۀ روندهای مردمسالاری از جمله انتخابات مردود است، مشروعیت اقتدار سیاسی بر بنیاد قرأت این گروه از دین و حتا صورت ظاهری بسیاری از نصوص دست اول دینی (قران و سنت) لاهوتی است و تفویض این مشروعیت بر پایۀ دیگری (مردم) امری است غیردینی و غیراسلامی.
قرأت طالبان از دین یک قرأت فقاهتی است که با آن نمیشود از مسایل مهم معرفتی و کلامی گرهگشایی کرد، فقه چون قانون و ابزاری در اختیار سلطان قرار دارد و در ضبط و تأدیت مردم و برقراری نظم اجتماعی از آن استفاده میکند. تصویر طالبان از مبنای مشروعیت نظام اسلامی گرفته تا اعمال احکام فقاهتی دینی کاملاً روشن است و هیچ ابهامی را در آن راه نیست.
بنابرین، در نظام سیاسی مورد نظر طالبان، دموکراسی و انتخابات به عنوان یکی از روشهای مشروعیت بخشیدن به قدرت و جلوگیری از استبداد قدرت سیاسی و مهار آن منتفی است. اگر طالبان در پی فشار جامعۀ جهانی و کشورهای منطقه به انتخابات به عنوان مبنای مشروعیت نظام سیاسی تمکین کنند، هیچ راهی وجود ندارد که این گروه در برابر قوانین دموکراتیک و ارزشهای حقوق بشری کوتاه بیاروند.
نظام آموزشی اسلامی
طالبان در طرح پیشنهادیشان برای آجندای مذاکرات صلح میگویند که نظام آموزشی افغانستان باید اسلامی شود. این که چگونه میخواهند نظام آموزشی را اسلامی کنند، روشنتر از آفتاب است. افزایش مضامین اسلامی در نصاب آموزشی و وضع محدودیت آموزشی برای زنان و دختران و آموزگاران زن چیزی دیگری بوده نمیتواند.
روشن است که این گروه نمیتواند ساختمان نهادهای آموزشی را اسلامی بسازد و یا علوم طبیعی را اسلامی بسازد. امکان ندارد که در حوزۀ علم به ویژه علوم قطعی و علوم طبیعی پای مرزبندیهای اسلامی و غیراسلامی را وارد کند. به گونۀ نمونه چگونه ممکن است در نظام آموزشی بحث اسلامی کردن علوم مطرح شود، مگر ممکن است که ریاضی اسلامی و فزیک اسلامی داشته باشیم.
داستان این نزاع در اوج رشد رشتههای علمی میان علم و دین در مسیحیت به سر رسید و اکنون زمان آن فرا رسیده است تا ارزشهای دینی با ارزشهای علمی در تعامل و آشتی وارد شوند. در نظام آموزشی افغانستان یکی موضوع ادامۀ آموزش و کار زنان و دیگری یکجایی بودن دانشجویان دختر و پسر در صنفهای درسی از مهمترین موضوعهایی است که با کنۀ اندیشۀ دینی و اندیشۀ طالبان جور در نمیآید.
هدف این است که به جای وارد کردن اتهام بر موجودیت ابهام در اسلامی کردن موارد نظر طالبان باید هیأت مذاکراتی دولت افغانستان راهی برای اقناع این گروه پیدا کند و طالبان نیز با توجه به مشاهدههایی که از تحولات به میان آمده در کشورهای اسلامی همانند پاکستان و قطر داشتهاند در بحث روی این موضوعها انعطاف نشان دهند و راه عقلانیتری را مبتنی بر آموزههای دینی پیدا کنند.
طالبان و حقوق زنان
گروه طالبان به گونۀ واضح و روشن میگویند که آنان به حقوق زنان در پرتو شریعت اسلامی احترام میگذارند و تلاش میورزند زنان به حقوق اسلامی خود دسترسی پیدا کنند. مرزهای حق و تکلیف زنان در فقه و شریعت اسلامی به درستی روشن شده است. شماری از حقوق و تکالیفی را که زنان باید واجد آن باشند در قرأت گروههای مختلف اسلامی از جمله طالبان و نصوص دینی تصریح شده است.
در شریعت طالبانی حقوق زنان مشروط است. به طور نمونه حق ازدواج مشروط به رضایت ولی، حق تحصیل مشروط به رعایت قواعد شرعی مانند داشتن حجاب اسلامی آن هم با فورم معینی که طالبان تعیین میکنند، داشتن نهادهای آموزشی مجزا از مردان و ممانعت از رفتن زنان و دختران جهت ادامۀ آموزشهای عالی به فاصلههای دورتر از محل زیست و خارج از کشور به همین ترتیب همۀ حقوق متعلق به زنان مشروط به شروطی است که در فقه اسلامی پیشبینی شده است.
اینگونه هم نیست که طالبان از خود چیزی بگویند، آنان با استناد به متون دست اول دینی که سنگبنای فکر دینیشان را تشکیل میدهد، برای نظام سیاسی، نظام حقوق و نظام اقتصادی برنامه دارند. با این تفاوتی که قرأتهای این گروه در حوزههای ذکر شده مطلوب و مورد نظر شماری از حوزههای مذهبی اسلامی و نحلههای فکر دینی نیست و برداشتهای آنان بیشتر متعلق به فهم یک گروه خاصی از دین میباشد؛ در حالی که گروههای دینی دیگری نیز وجود دارند که با قرأت طالبانی از دین مخالفت دارند و برداشتهای متعلق به خودشان را از دین دارند.
وضع محدودیتهای گسترده در زمینۀ آموزش و پرورش، کار و فعالیت، ازدواج و سایر فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای زنان با رویکردهای تفسیری کلاسیک از دین که در نزاع با ارزشهای دینی قرار دارد، حصارهای بلندی را پیش روی زنان قرار میدهد. تجربۀ تاریخی از دوران حکومت طالبان نشان میدهد که این گروه با وضع قواعد و قوانین سختگیرانهیی محدودیتهای سنگینی را بر کار، فعالیت و آموزش زنان وضع خواهند کرد. همچنان بعید به نظر میرسد که این گروه به حقوق زنان آن چنانی که در روایتهای دنیای جدیدی که حقمداری است باور داشته باشند و آن را محترم بشمارند.
اسلامی ساختن محتوای رسانهها
گروه طالبان به گونۀ واضح در طرح پیشنهادیشان برای آجندای مذاکرات صلح میگویند که فعالیت رسانهها باید مبتنی بر ارزشهای اسلامی باشد. در این جا منظور طالبان از اسلامی ساختن فعالیت رسانهها، تولیدات رسانهیی، فضای فرهنگی و میکانیزمهایی است که رسانههای افغانستان در دو دهۀ پسین با آن خو گرفتهاند.
عمدهترین پرسشها در مورد رابطۀ دین و رسانه این است که آیا دین با رسانه لزوما ارتباطی دارد؟ نگاه رسانه با دین چیست و آیا در برابر آن تعهدی دارد؟ تعهد رسانهها در برابر دین و نگاه به آن نوع نیازمندی دین به رسانه نیست؟ نگاه دین به رسانه چگونه است و چه تأثیری بر عملکرد آن دارد؟ آیا دین خادم رسانه است و یا رسانه خادم دین؟
بحث در باب چیستی رسانه، فرهنگ دینی همنشینی و تضادهای احتمالی میان این دو به ویژه نسبت به تبلیغ دینی با رسانۀ جدید از مهمترین دغدغههای جامعۀ دینی است. آیا طالبان به دنبال حل این معما و گرهگشایی مسایل معرفتی در این باب هستند یا تنها تمرکزشان به قطع فعالیت رسانهها در زمینۀ پخش موسیقی و چند فیلم و سریال دیگری است.
گمان میرود که طالبان در تلاشاند تا رسانهها را خادم دین بسازند، قطع نظر از توجه به خواستگاه، ماهیت و فلسفه وجودی رسانههای مدرن که پرچم آزادی بیان، کثرتباوری و توزیع عادلانۀ اطلاعات هستند.
با این رویکرد طالبان به زنان اجازۀ فعالیت در رسانهها را نمیدهند، تولیدات رسانهیی را متمرکز بر پیامهای دینی میسازند، (پیامهای تهی از مسایل عرفانی، کلامی و فرهنگ اسلامی)، نهی پخش موسیقی و رقص، پایان دادن به اظهارات انتقادی علیه نظام در رسانهها از عمدهترین مواردیاند که گروه طالبان جهت اسلامی ساختن فعالیتهای رسانهها، روی آن انگشت مینهند.
به هر انجام، آن چه مهم است این است که چارچوب فکری و تصویر طالبان از نظام اسلامی به گونۀ کامل روشن و آفتابی است و هیچ بهانهیی برای موجودیت ابهام در برداشت این گروه از نظام اسلامی و جامعۀ اسلامی وجود ندارد.
رویارویی جمهوریت و امارت در روند مذاکرات صلح، رویارویی ارزشهای سنت و مدرنیته است که برای پایان دادن به این رویارویی دو راهی در پیش رو وجود دارند؛ یکی همین نزاعهای خونین و خشونتهای سنگین است که در هیچ نقطۀ این جهان نتیجهبخش نبوده است و دیگری گفتوگو و در پیش گرفتن رویکردهای آشتیگرایانه میان ارزشهای سنت و مدرنیته میباشد.