کودک و تلویزیون

آسیب‌های اجتماعی رسانه‌های تصویری

neshananews

18 October 2020

نویسنده: ابومسلم خراسانی

رسانه‌ها به عنوان رُکن چهارم دموکراسی و یکی از مولفه‌های اساسی در پارادایم نوسازی توسعه در جهان کنونی از اهمیت زیادی برخوردارند. بنا بر این اهمیت ویژه، پس از سال 2001 میلادی رسانه‌های تصویری در افغانستان رشد سریع و بی‌مانندی را در تاریخ این کشور تجربه کردند. به گونه‌یی که امروز در افغانستان ده‌ها رسانه با شگردها، برنامه‌ها و هدف‌های متفاوتی فعالیت دارند. دامنه و حجم این رسانه‌ها با گذشت هر روز گسترده‌تر می‌شود. اما پرسش‌های اساسی این است که رسانه‌ها چه آسیب‌هایی را متوجه جامعۀ افغانستان ساخته و می‌سازد؟ کدام بخش نشرات رسانه‌ها باید مخرب و ویران‌گر تلقی شوند و چرا کمتر در افغانستان از آسیب‌های اجتماعی رسانه‌ها حرف زده می‌شود؟

رسانه‌ها و به طور ویژه تلویزیون که امروز در افغانستان مخاطبان بسیار زیادی دارد باوجود مزایای بی‌شماری که در امر فرهنگ‌سازی، ارتباطات، خبررسانی، آگاهی‌بخشی و سوادآموزی دارد، می‌تواند آسیب‌های بسیار جدی و ویران‌گری را متوجه جامعه بسازد. آسیب‌های رسانه‌ها بیشتر تصویر پنهانی در خود دارند تا آشکار و از این‌رو، مخاطبان رسانه‌های تصویری به صورت آشکار متوجه این آسیب‌ها نمی‌شوند. این نوشته با توجه به رشد قارچ‌وار رسانه‌های «تجارتی» در افغانستان در صدد  آن است که آسیب‌های این رسانه‌ها را آفتابی کرده و عیب‌های آن‌ها را برشمارد.

نیل پُستمن، استاد ارتباطات و رسانه در ایالات متحدۀ امریکا را شاید بزرگ‌ترین منتقد تلویزیون دانست. او صاحب بیست اثر در باب رسانه و ارتباطات است و بیش از 200 مقالۀ علمی در این پیوند نوشته است. آقای پُستمن هنگامی که در سال 2003 میلادی وفات کرد، رسانه‌ها تیتر زدند که «منتقدی که تلویزیون را خاموش ترجیع می‌داد، درگذشت». آقای پُستمن تلویزیون را عامل زوال فرهنگ و اندیشه در انسان مدرن می‌دانست و از آن به نام «استعمار فناوری و تلویزیون» بر انسان یاد می‌کرد. جدی‌ترین کار او نوشتن کتابی زیر نام «زنده‌گی در عیش و مردن در خوشی» است. در این اثر آقای پُستمن مرگ خرد، اندیشه و فرهنگ را در بستر تلویزیون بررسی کرده است.

تلویزیون و زوال فرهنگ

زوال فرهنگ و اندیشه در بستر تلویزیون یکی از عمده‌ترین نقدها بر عمل‌کرد این جعبۀ جادویی در جهان است. در اصل تلویزیون با برجسته‌کردن احساسات و عاطفه مجال اندیشه و تفکر را از مخاطبانش می‌گیرد و احساسات را بر عقل و اندیشه ارجحیت می‌دهد. در افغانستان که رسانه‌های تجارتی دید اقتصادمحور به برنامه‌ها دارند تا نگاه فرهنگ‌سازی و رسیدن به جامعۀ مطلوب، بحث زوال فرهنگ بیشتر مطرح می‌شود و هر روز بخشی از فرهنگ، سنت‌ها و اندیشه‌های بومی و متعالی جامعه ما را رسانه‌ها در وادی نابودی می‌کشانند. آقای پُستمن می‌گوید: تلویزیون جامعه را از دقیقه به دقیقۀ دیگر احمق‌تر، پوچ‌تر و بی‌مایه‌تر می‌سازد.

چیره‌گی احساسات در وادی که باید عقل و منطق جولان کند، یکی از مباحث بزرگ انسان مدرن است. رامین جهان بگلو، اندیش‌مند ایرانی‌تبار چیره‌گی احساسات را یکی از نمودارهای تمدن‌زای انسان مدرن می‌داند. او در کتاب «تمدن‌زایی» می‌نویسد: «احساسات بر عمل‌کرد انسان امروزی چیره‌گی دارد و از همین‌رو، او دیگر صاحب اندیشه‌های بزرگ و متعالی نیست.» به باور او، انسان امروزی دیگر موجودی‌ است که فقط نظر دارد که هیچ‌ پشتوانۀ منطقی و عقلانی در ورای آن وجود ندارد. از این رو، این نویسنده وضعیت موجود را در کنار ده‌ها مورد دیگر مانند سربرکشیدن داعش؛ نشانه‌یی از تمدن‌زایی در جهان کنونی می‌داند.

حالا ‌که در افغانستان همۀ برنامه‌ها و نمایش‌هایی که روی آنتن به نشر می‌رود و دیوار خانه‌ها را ویران کرده در معرض دید مخاطب قرار می‌گیرد، همه محصول کشورهای بیرونی از جمله ترکیه، هند و کشورهای دیگر خارجی ا‌ست که هیچ سنخیت با فرهنگ، اندیشه، باورها و بافت اجتماعی جامعۀ ما ندارد. از این‌رو، زوال فرهنگ و سنت‌های متعالی باشنده‌گان افغانستان آسیب جدی و ویران‌گری پنداشته می‌شود که وزارت اطلاعات و فرهنگ باید توجه جدی و همه‌جانبه در این خصوص مبذول بدارد.

خلق نیازهای جدید و افزایش فقر

خلق نیازهای جدید در نظام سرمایه‌داری یکی از برجسته‌ترین پیش‌بینی‌های کارل مارکس است. کارل مارکس، فیلسوف و سوسیالیست آلمانی می‌گفت که سرمایه‌داری در دنیا جدید برای منفعت، سود بیشتر و بهره‌کشی از کارگران نیازهای جدید خلق می‌کند و فرایند خلق این نیاز‌ها بر عهدۀ رسانه‌هاست. رسانه‌هایی که مالکیت و مدیریت‌شان نیز به دست سرمایه و بورژوازی است، در خلق این نیازها و بهره‌کشی بیشتر توده‌های مردم پیشگام اند و در واقع رسانه‌ها تولید بازار می‌کنند که امروزه از آن به نام «بازاریابی» و یا تبلیغاتی رسانه‌یی یاد می‌شود و در تجارت و سرمایه‌گذاری نقش اساسی را دارد.

در دو دهۀ گذشته‌یی که رسانه‌های تصویری در افغانستان جولان کردند، این پیش‌بینی مارکس تحقق یافته است. در این دو دهۀ گذشته، رسانه‌ها نیازهای جدیدی را برای شهروندان افغانستان خلق کرده‌اند و از سوی دیگر حس محرومیت و فقر را در ضمیر آنان زنده کرده‌اند. محرومیت و فقری که تد رابرت‌گر، نویسنده کتاب «چرا انسانان شورش می‌کنند» آن را سبب اصلی پرخاش‌گری، شورش و خشونت در دنیای کنونی می‌داند. در واقع رسانه‌ها با تبلیغات نیازهای کاذب و جدید، حس محرومیت و فقیر را در میان توده‌های مردم برآغالیدن و میزان فقر را در افغانستان افزایش داده‌اند. بر اساس آمارهای موجود حدود 53درصد مردم افغانستان زیر خط فقر چند بعدی قرار دارند، اما فرامرز تمنا، استاد دانشگاه به این باور است که این آمار به 63 درصد می‌رسد.

 

کودک و آسیب‌های تلویزیون

کودکان از مخاطبان همیشه‌گی رسانه‌های تجارتی در افغانستان هستند. در کشورهای دیگر آمارهای دقیقی وجود دارد که کودکان و بزرگ‌سالان چه مدتی در یک شبانه‌روز به پای این جعبۀ جادویی که زوال فرهنگ و اندیشه در بسترش اتفاق می‌افتد، وقت می‌گذارند. اما در افغانستان هیچ آمار دقیق و پژوهش جدی در این پیوند صورت نگرفته است. از این‌رو، به صورت شفاهی گفته می‌شود که مردم افغانستان و به ویژه کودکان علاقه‌مندان اصلی برنامه‌های تلویزیونی هستند و این امر در واقع دو دلیل عمده‌یی دارد.

نخست این ‌که برای مردم افغانستان زمینه‌های سرگرمی و تفریح کم‌تر مساعد است و به جای آن جنگ، مصیبت و خشونت بیشتر فراهم بوده است. از این‌رو، بیشتر مردم برای سرگرمی و تفریح به دیدن تلویزیون پناه می‌برند، اما غافل از این ‌که خود این جعبۀ جادویی آسیب‌های ویران‌گر و غیرقابل جبران را بر فرهنگ، اندیشه و ضمیر مخاطبانش به جا می‌گذارد و در مواردی تلویزیون اثرات ویران‌گرتر از جنگ و خشونت دارد و دوم این‌ که توده‌ها یا به تعبیر آقایان نگری و هارت «انبوه خلق» در افغانستان بیشتر به وسایل خبری و رسانه‌هایی بدیل دسترسی ندارند و از این جهت تمایل بیشتری به تلویزیون و رسانه‌های تصویری دارند تا خلای موجود را پر کنند.

زوال دوران کودکی در بستر تلویزیون از پایه‌های اساسی اندیشۀ «نیل پُستمن» است. او در کتاب «زوال دوران کودکی» می‌نویسد که رسانه‌های تصویری با از میان برداشتن مرز میان کودکی و بزرگ‌سالی، یک مرحلۀ اساسی زنده‌گی انسان را نابود می‌کنند. کودکی مرحله‌یی از زیست انسان در زمین است که یک‌ سلسله بایدها و نبایدهای ویژۀ خود را دارد، اما رسانه‌های تصویری مرز آگاهی  بین کودکی و بزرگ‌سالی را مخدوش می‌سازد که در نتیجۀ آن کودکان بزرگ ‌صفت و بزرگان کودک صفت به بار می‌آیند که بلوغ فکری و فرهنگی ندارند.

کودکی دورۀ جهان تصورها، تخیل و احساسات است که باید مسیر رشد خود را به صورت درست طی کند، اما تلویزیون به این مسیر رشد فزاینده، وحشت‌ناک و لگام گسیخته می‌دهد و مسیر کودکی را منحرف می‌کند. به تعبیر پُستمن کودک امروزی با یک جهش پا به دوران بزرگ‌سالان می‌گذارد و از این‌رو، آن دوران شرین کودکی که بایدها و نبایدهایش در نظر گرفته شود، نیست و نابود می‌شود. در دنیای نمایش‌های تلویزیونی نه تنها کودکان بزرگ ‌صفت می‌شوند؛ بلکه با محو اندیشه و تفکر، بزرگ‌سالان نیز کودک صفت می‌شوند و تلویزیون اندیشه‌های بزرگ و تفکر را برای آنان قدغن می‌کند.

هرچند آسیب‌های دیگری نیز در بستر رسانه‌های تصویری خلق می‌شوند، اما این سه مورد از درشت‌ترین مواردی هستند که باید در افغانستان چاره‌یی به آن‌ها روی دست گرفته شود. حکومت و وزارت اطلاعات و فرهنگ، جامعۀ دانشگاهی، روشن‌فکران و مهم‌تر از همه خانواده‌ها می‌توانند از آسیب‌های این جعبۀ جادویی آگاهی یابند و پیش‌گیری کنند. زوال فرهنگ، خلق نیازهای جدید و کاذب و زوال دوران کودکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های رسانه‌های تصویری در افغانستان است که آیندۀ فرهنگ، سنت‌ها و دورۀ کودکی آینده‌سازان این سرزمین را با خطر جدی مواجه کرده و می‌کند.