
تهدیدهای امنیتی و تخلیۀ روستاها؛ با این وضعیت چه باید کرد؟
روستا قدیمیترین محل بودوباش برای بشر است که به عنوان جغرافیای تولید مواد اولیه برای گردش چرخۀ زندهگی انسان شناخته میشود. واژهنامهها «روستا» را رستنگان، رویش و رویدن معنا میکنند. محلی که بزرگترین مولفۀ آن اقتصاد زراعتی است و مردم به صورت مستقیم با طبیعت و زمین سر و کار دارند. هرچند واژۀ روستا تعریفها و مولفههای دیگری نیز دارد که شامل جمعیت محدود، فرهنگ متفاوت و جغرافیای مشخص میشود، اما اقتصاد زراعتی و رابطۀ بدون واسطۀ روستانشینان با زمین از برجستهترین ممیزههایی شمرده میشوند که روستاها را از شهرها تفکیک میکنند و مرزهای باریک آنها را مورد موشکافی قرار میدهند.
در افغانستان مرز روستا و شهر مخدوش و تار است و حتا شماری از پژوهشگران باور دارند که تا هنوز شهر به معنای واقعی آن که در ادبیات شهرسازی و جامعهشناسی به آن اشاره میشود، در این کشور وجود ندارد. تأکید این پژوهشگران بر این است که شهرهای افغانستان را میشود کلانروستاها نامید و از این روزنه نگاه متفاوتی به آن داشت. اما این نوشته فرض را بر این گرفته است که در افغانستان شهرها وجود دارند و در بیست سال گذشته روند شهرسازی و شهرنشینی گسترش یافته است. با این مقدمه یک چالش بزرگی که به میان آمده و کمتر به آن توجه میشود، خالی شدن روستاها به عنوان کانونهای تولید مواد اولیه میباشد.
پس از سال 2001 میلادی که شهرها رونق گرفتند و جهان با پولهای نجومی دست به کار شدند تا خرابههای افغانستان را بازسازی کنند، روند کوچیدن مردم به شهرها آغاز شد. در واقع ریشههای نخست خالی شدن روستاها در آن زمان اساس گذاشته شد. بنابراین، سرازیر شدن پولهای نجومی خارجی از یکسو و ایجاد شغلهای بیشمار در کلانشهرهای افغانستان از سوی دیگری زمینۀ موج بزرگی از تغییر مسکن و یا کوچیدن از روستا به شهرها را فراهم ساخت. تا آن زمان مردم افغانستان یک اقتصاد بخور و نمیر داشتند، اما در نتیجۀ این دگرگونی مسکن و محل بودوباش شیوههای تولیدی و معیشت مردم نیز تغییر کرد و این طور یک دگرگونی بنیادین و اساسی در مسکن، شیوههای تولید و زندهگی مردم رونما شد.
روند تخلیۀ روستاها تا خیزش دوبارۀ طالبان بین سالهای 2006 – 2010 کندتر پیش میرفت و مردم در روستاها نیز میتوانستند زندهگی و معیشت خود را بچرخانند، اما پس از سال 2014 میلادی این روند به یک سونامی بدل شد و به گونۀ گستردهیی در این سالها روستاهای افغانستان تخلیه میشوند. روستاها که منابع اصلی مواد اولیه ارتزاقی، میوهجات و مواد کارخانهجات شناخته میشوند، در اصل اقتصاد کشور به آن بستهگی دارد. خالی شدن روستا و رشد شهرها از نظر کمی سرعت گرفته است. یک رابطۀ معنادار میان رشد کمی شهرها و کاهش کیفیت شهرها وجود دارد که آن هم در نتیجۀ موج گسترده و سرسامآور ورود مردم به شهرها میباشد.
چرا روستاها تخلیه شدند؟
تخلیۀ روستاها در افغانستان ابعاد پیچیده و چندبعدی دارد. نخستین بعد آن تغییر شیوههای درآمد و اقتصاد مردم افغانستان میباشد. پس از حضور جامعۀ جهانی در این کشور شیوههای کاریابی و درآمد مردم تغییر کرد و بخش بزرگی از مردم از شغل زراعت که نمودار اصلی روستانشینی بود به تجارت، شغلهای خدماتی و یقهسفید روی آوردند؛ زیرا شغلهای خدماتی و تجارت سود بیشتر و درآمد بهتری داشت. از اینرو، کشاورزان قبلی به تجارتپیشههای کنونی بدل شدند و سرانجام درآمد به مراتب بالاتر، زندهگی مرفهتر و امکانات بیشتری به دست آوردند.
دومین عامل تخلیۀ روستاها قدرتگیری و خیزش دوبارۀ طالبان است. این امر باعث شده تا بخش بزرگی از مردم روستاها را ترک کنند. با حضور طالبان در روستاها، از یکسو ضریب امنیت انسانی و اجتماعی کاهش یافته و از سوی دیگر منابع مالی و درآمد مردم به پایینترین حد خود رسیده است. طالبان به گونۀ گسترده از باشندهگان روستاها تغذیه شدند و به این ترتیب روند خروج از روستاها اوج گرفت. امنیت انسانی در این میان نقش اساسی دارد. جرایم جنایی، تجاوزهای جنسی، قتلهای هدفمند و باجگیریها در قلمرو طالبان بیداد میکرد و این طور هر کسی که توان داشت خود را از آن قلمرو بیرون کرد و به شهرها پناه آورد. طالبان فضا را برای باشندهگان روستاها تنگتر ساختند و علاوه از تغذیه از مردم، دست به باجگیری و استبداد نیز زدند.
عامل دیگر تخلیۀ روستاها فراموشی روستاها در پالیسی توسعهیی دولت افغانستان است. در واقع ساختار سیاسی پسا بُن توجه چندانی به روستاها نکرد و به تعبیر دیگری، روستاها را به حالت خودش رها کرد. از همینرو، یعقوب ابراهیمی، پژوهشگر و افغانستانشناس در مقالهیی زیر عنوان «دشواری توسعۀ سیاسی؛ دولتهای مرکزگرا و جامعهگریز» حکومت کرزی را «نو مصاحبان» لقب میدهد. او استدلال میکند، همانطوری که مصاحبان در قرن بیستم روستا را به حالت خودش واگذار کرد و توجه خود را به شهرها دوختند، کرزی نیز روستاهای افغانستان را به حالت خودشان واگذاشت و هیچ تغییر بنیادین فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در این سکونتگاهها رونما نشد. از همینرو، هیچ امکانات زندهگی در روستا نبود که مردم بتوانند از آن استفاده کنند.
برای همین است که مردم مجبور شدند برای آیندۀ خود و آموزش و پرورش کودکان، دسترسی به خدمات صحی و بهداشتی، ورود به دانشگاهها و نهادهای تحصیلات عالی و دیگر خدماتی که دولت در شهرها ارایه میکرد، روستاها را ترک کنند و به شهرها رجوع کنند. با آن که بیشترین درصدی مردم افغانستان روستانشین و زراعتپیشه هستند، اما دولت افغانستان هیچ پالیسی برنامهریزی شده و هدفمند برای توسعۀ روستاها، ایجاد شغل، ارایۀ خدمات آموزشی و بهداشتی در این سکونتگاهها نداشته است. بیتوجهی که اکنون به یک بحران اساسی بدل شده و آسیبهایی را به وجود آورده که جبران آن در کوتاهمدت دشوار و حتا ناممکن است. در ادبیات توسعهیی، توجه به روستاها کلید توسعۀ یک کشور است و اگر روستاها مکان مناسبی برای زندهگی باشند، شهرها نیز رشد چشمگیری پیدا میکنند.
آسیبشناسی تخلیۀ روستاها
روستانشینی یک شیوۀ زندهگی است که باید حفظ شود و دولتها باید امکانات زندهگی، خدمات و نیازهای اساسی این سبک زندهگی را فراهم کنند که شهرنشینی بدیلی برای زندهگی روستایی نباشد. از همینرو، وقتی شهرنشینی بدیل سبک زندهگی روستایی میشود، آسیبهایی را به وجود میآورد که به ساختارهای سیاسی، اجتماعی و حتا امنیت ملی یک کشور آسیب میزند و دگرگونی بزرگی را به وجود میآورد که مهار آن برای دولتها دشوار است. از سوی دیگر، هزینههای سنگین اقتصادی نیز دارد که از عهدۀ دولتهای شکننده و درگیر جنگ مانند افغانستان بیرون است.
کمبود مواد اولیه به علت دگرگونیهای ساختار سبک زندهگی روستایی، کاهش مواد غذایی و میوهجات برای نبود منابع انسانی کافی در روستاها و عدم استفادۀ زمینهای کشاورزی در نبود دهقانان از عمدهترین آسیبهای اقتصادی تخلیۀ روستاها و موج فزایندۀ شهرنشینی میباشد. از سوی دیگر، حضور روستاییان در شهرها چرخۀ اقتصادی مردم شهری را نیز دچار آسیب میسازد و در واقع شغلهای شهری را تقسیم میکند. به عبارت دیگر، افزایش شهرنشینی و تخلیۀ روستاها از یکسو تأمین مواد اولیه را برای شهرها دشوار میسازد و از سوی دیگر، شغلهای موجود در بازارها را تقسیم میکند و این طور بیکاری در شهرها افزایش مییابد و افزایش بیکاری در ذات خود به آسیبهای دیگر منجر میشود که پرداختن به آن از حوصلۀ این بحث بیرون است.
مزید بر این، موج گسترده و بیرویۀ شهرنشینی پدیدۀ زاغهنشینی و حاشیهنشینی را به وجود آورده است که در این مکانها آسیبها و کجرفتاریهای اجتماعی نیز رو به افزایش است و میتواند امنیت اجتماعی شهرها را با خطر مواجه سازد و امنیت ملی را به عنوان کلان ساختار تأمینکنندۀ امنیت نیز ضربه بزند. بزهکاری، ترورهای هدفمند، باجگیری، قاچاق انسان و تریاک در حاشیههای شهرها گراف بالاتری نسبت به بالاشهرها و مناطق مرفه دارد که فرهنگ متعالیتری نسبت به زاغهنشینها دارند. هرچند این دیدگاه از بالا به پایین است و نگاه مکتب فرانکفورت به آن انتقاد آمیز است، اما بخشی از حقیقت است که نباید آن را نادیده گرفت. بنابراین، تخلیۀ روستاها از بعد امنیتی میتواند ضریب امنیت ملی را کاهش دهد.
چه باید کرد؟
رویکرد بیست سالۀ دولت در افغانستان، استراتژی فراموشی روستاها و واگذاری آن به روحانیت ستیزهجوی قدرتطلب بوده است. از همینرو، یعقوب ابراهیمی، پژوهشگر و افغانستانشناس باور دارد که دولت پسا بُن مانند مصاحبان در آواخر قرن بیستم فراموشی و واگذاری روستاها را در دستور کار خود قرار داده و طبق یک توافق نانوشته آن را به روحانیت واگذار کردهاند. برای همین است که این رویکرد را نومصاحبان لقب میدهد. رویکردی که برای افغانستان زیانبار بوده و زمینههای تخلیۀ روستاها، شورشهای روستایی و قدرتگیری روحانیت و به تعقیب آن ناامنی بیشتر را فراهم ساخته است.
برای همین دولت افغانستان باید رویکرد واگذاری و فراموشی روستاها را تغییر دهد و حضور پُررنگ خود را در این مکانها افزایش دهد. از سوی دیگر، باید زمینههای آموزش، تحصیل، بهداشت و نیازهای اساسی مانند آب و برق در روستاها فراهم شود. این موارد میتواند از یکسو جلو تخلیۀ روستاها را بگیرد و از سوی دیگر حضور دولت در جامعه را برجسته سازد و مردم از مزایایی دولت استفاده کنند و رابطۀ دو طرفه با دولت ایجاد کنند. مردم نباید فکر کنند که دولت تافته و جدابافته از مردم است و هیچ خدماتی را تاکنون برای آنان ارایه نکرده است.
دولت باید تصویر نزدیکی از روستاها و مناطق محلی داشته باشد. شناخت از مراودههای فرهنگی، آسیبهای اجتماعی، روابط درونگروهی، سطح سواد، فقر و عوامل محلی ناامنی میتواند به دولت در گرفتن تدابیر لازم کمک کنند. دولت و روشنفکران نباید صحنه را در روستاها خالی کنند و رابطۀ خود را با روستانشینانی که بیشترین درصدی نفوذ افغانستان در آنجا زندهگی میکنند، قطع کند. روستاها باید به عنوان یک سکونتگاه امن شناخته شوند و برای آن امکانات زندهگی مهیا شود؛ در غیر این صورت تخلیۀ این مکانها اجتماع، اقتصاد، سیاست و امنیت افغانستان را به گونۀ کامل آسیب میزند.
تحلیلهای بیشتر را اینجا بخوانید.