
مسألۀ دشمنشناسی؛ ما با چه کسی میجنگیم؟
روایتسازی و خلق گفتمانهای بزرگی که وضعیت موجود را بیان کند، یکی از مولفههای پیروزی در نبردهاست. عصر اطلاعات که مانول کاستلز، جامعهشناس آسپانیایی آن را صورتبندی کرده، در واقع عصر نبرد روایتها و گفتمانهاست. در عصر اطلاعات اگر طرفی روایت نداشته باشد و یا روایت و گفتمانش ضعیف و ناپخته باشد، مستعد شکست سهمگین و ناکامی در میدان سیاست، جنگ، اقتصاد و فرهنگ است. با توجه به این مولفههاست که روایتباوری و گفتمانسازی در دنیای مدرن اهمیت پیدا میکند و در واقع بزرگترین مولفۀ پیروزی شناخته میشود. پژوهشگران علوم اجتماعی باور دارند که روایت و گفتمان در اصل «زبان عصر حاضر» است و اگر کسی روایت ندارد، به این معناست که زبان عصر خود را نمیداند و با عصر خود بیگانه است.
در دو دهۀ گذشته فرصت طلایی برای سیاستمداران، روشنفکران و نویسندهگان مساعد بود تا روایتسازی کنند و گفتمانهای بزرگی را در افغانستان ایجاد کنند. این فرصت اما به هدر رفت و افغانستان و مردم این کشور موفق به خلق روایتهای مدرن نشدند. ما امروزه هرچند پارهیی از مولفههای مدرن مانند دموکراسی نیمبند یا به تعبیر عمر صدر جمهوریت شریر، حقوق زنان، آزادی بیان، دولت و نظام داریم، اما هیچ یکی از این مولفهها که مفاهیم اساسی زندهگی مدرن است، به گفتمان و روایت غالب حتا در شهرها بدل نشدهاند. چه رسد به روستاها و مناطق دوردست که طالبان در آن حضور پُررنگ داشته و یا دارند. در جنگ کنونی که آتش خشونتهایش زبانه میکشد، افغانستان و دولت مرکزی روایت جامع و گفتمان ندارد.
در این میان تنها روایتی که گنگ و مبهم است، روایت دشمنشناسی دولت، روشنفکران و سیاستمداران افغانستان است که طی سالهای گذشته رویکردها به آن متفاوت بوده است. دولت پسابٌن و رویکرد آن به دشمن و این که چه کسی دشمن واقعی افغانستان است، همواره پاسخهای گنگ داده است و این پاسخها دارای چارچوب منظم نیستند. دولت افغانستان هرچند علیه طالبان میجنگند و این گروه قصد براندازی و از میان برداشتن دولت مرکزی را دارد، اما رویکرد و روایت دولت گنگ و مبهم است. در پسمنظر فکری دولت طالبان چه کسانی قرار دارند؟ تروریستهای خطرناک هستند یا مخالفان سیاسی؟ جهادگران وابسته به تروریسم جهانی یا برادران ناراضی که به تعبیر حامدکرزی، رییس جمهور پیشین کشور حق دارند شماری از ولایتها را تصرف کنند؟
این وضعیت باعث شده که ما نه تنها در شناخت دشمن ناتوان باشیم؛ بلکه هیچ روایتی نداشته باشیم که بتوانیم به آن توسل جسته و برای پیروزی از آن کمک بگیریم. این نکته آشکار است که افغانستان بدون روایتسازی و دشمنشناسی پیروز نمیشود. دولت افغانستان و سیاستمداران کشور پیش از این که برای سرباز در خط نخست نبرد سلاح و جنگافزار بدهد، باید این را مشخص کند که در برابر چه کسانی و برای چه هدفی میجنگد. روایت دولت افغانستان باید مشخص و واضح باشد تا یک هماهنگی ذهنی و معنوی بین سرباز در جنگ و سیاستمدار در میدان مذاکره وجود داشته باشد. وقتی سیاستمداران در دفتر کار خود طالبان را برادر خطاب میکنند، سربازان در میدان نبرد چگونه در برابر برادرِ رییس خود خواهند جنگید.
دشمنشناسی و دیدگاه واحد و آشکار در جنگ از اولویتهای پیروزی است. روایت طالبان مشخص است. آنان با دموکراسی و آزادی بیان و مولفههای مدرن بر سر مهر نیستند و دولت افغانستان را به عنوان رژیم کابل یاد میکنند که از دید آنان هیچ مشروعیت سیاسی – دینی ندارد و باید از میان برداشته شود. اما دولت افغانستان همواره این گروه را برادر خوانده و از اعضای این گروه به عنوان برادران ناراضی یاد کرده است. این نگاه نه از منظر تاکتیکهای نظامی قابل دفاع است و نه از روزنۀ سیاستهایی که بتواند دل طالبان را نرم کند و آنان را وادار به صلح کند. این بیشتر به سیاست تضرع و میدان دادن به طالبان است تا جنگجویان این گروه جسورتر شوند و خشونتها را در کشور افزایش دهند.
نگارنده باور دارد که نخست باید رویکرد دولت افغانستان نسبت به طالبان تغییر کند و از سوی دیگری مشخص شود که طالبان چه کسانی هستند؟ مزید بر این، باید روایت منسجم برای مبارزه با طالبان ایجاد شود. این روایت باید همهشمول باشد و تمام اقوام و مذاهب در افغانستان خود را در آیینۀ آن ببیند و شریک این روایت بدانند. روشنفکران و سیاستمداران نیز روایت خود را باید مشخص بسازند و تصویر طالبان را در ذهن خود ترسیم کنند که پدیدۀ طالبان در منظومۀ ذهنی آنان چیست؟ این موارد در کوتاهمدت میتواند کمر روایت خشونت و جنگ طالبان را خم کند و زمینههای پیروزی افغانستان را فراهم سازد. دشمنشناسی عمیق و دیدگاه واضع در این زمینه از اولویتهای اصلی است و از سوی دیگر، داشتن یک روایت واحد مسیرهای پیروزی و بیرون شدن از حالت کنونی را فراهم میسازد.
تحلیلهای بیشتر را اینجا بخوانید.