جای خالی روزنامهنگاری صلح در رسانههای افغانستان
در دنیای رسانهای شدۀ ما که در برابر موج عظیمی از بمباردمان اطلاعاتی قرار داریم و در این میدان، بیشتر روح خشم و خشونت و جنگ و نفرت فربهی میکند، جای روزنامهنگاری صلح برای تغییر این وضعیت یا به قول «گالتونگ» برجستهسازی صلح به جای برجستهسازی جنگ خالی است.
این اندازه که اخبار جنگ در رسانههای افغانستان فربهسازی میشود، اخبار مربوط به صلح کمتر بازتاب رسانهیی دارد و این امر سبب شده است تا روح جامعۀ ما متاثر از این فضا شده و بهجای تحمل و تساهل و مدارا، فرهنگ کین و انتقام، خشم و خشونت در بستر جامعه دامنگستر شود. رسانهها در میدانهای فرهنگی به تولیدات رسانهیی میپردازند و این تولیدات منجر به تولید عادتوارهها در میان افراد یک جامعه میگردد و سر انجام این عادت وارههاست که رفتار افراد یک جامعه را شکل میدهند.
با این پیشفرض میتوان گفت، به هر اندازه که میزان تولیدات رسانهها آکنده از خون و خشونت باشد به همان اندازه سطح خشونتخواهی و خشونتپروری در میان مردم بالا میرود. تمرکز رسانهها، روی برجستهسازی جنگ طی نزدیک به چهار دهه، به خصوص دو دهۀ پسین نشان داد که نه تنها میزان بدبینی مردم نسبت به جنگ کاهش نیافته، بلکه نیازهای اطلاعاتی مخاطبان رسانهها نسبت به برجستهسازی جنگ بیشتر شده است. روزی که در رسانههای افغانستان، خبری از کشتن چند آدم به نشر نرسد، آنروز، روز بیتحول است؛ روزی است که هیچ چیزی اتفاق نیفتاده است.
امروزه برای مخاطبان رسانههای افغانستان با توجه به برجستهسازی جنگ که توسط رسانههای این کشور طی این همه سال صورت گرفته است، خلق یک اثر علمی و ادبی، افتتاح چند پروژۀ انکشافی، کاهش میزان مرگ و میر مادران و کودکان، آفرینشگری صاحبان هنر، نو آوری در عرصۀ کشاورزی و صنعت، دستآوردهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و دسترسی به عدالت، آزادی و حقوق بشر موضعیت ندارد. نه اینکه رسانهها به این موضوعات نمیپردازند، اما پردازش رسانهها در این زمینهها بسیار کمرنگ و خیلی سطحی است و در بسیاری موارد نگاه منفی نسبت به تحولات، نسبت به نگاههای مثبت میچربد. من با تجرۀ 11 سالهیی که با رسانههای افغانستان به عنوان یک خبرنگار دارم، دریافتم که منفینگری حقیقت انکار ناپذیر کار رسانهیی در افغانسان است.
مثلاً اگر ولسوالی و یا ولایتی به دست گروه طالبان سقوط کند و مردمان زیادی کشته و یا آواره شوند و مورد ستم قرار گیرند، میزان شور و شوق رسانهها برای برجستهسازی آن تا اندازهیی است که تلاش میکنند نیازهای اطلاعاتی مخاطبان را با گستردهگی وضعیت اشباع کنند، اما زمانیکه دو باره مناطق از دست رفته به کنترل دولت در بیاید دیگر برای رسانهها اهمیت ندارد.
اگر رسانهها به این موضوع هم بپردازند، به گونۀ سطحی و پیش پا افتاده نگاه میکنند؛ اینکه چه تعداد از آوارهگان و بیجا شدهگان به مناطق شان برگشتند، چه اندازه ویرانیهای جنگ بازسازی شده و تا چه سرحد تدابیر حمایهیی برای جلوع گیری از وقوع رویدادهای مشابه روی دست گرفته شده است، در کار رسانههای افغانستان از اهمیت خبری تهی است.
افزون به برجستهسازی جنگ و منفینگری، تقسیمبندی دو طرف به «برنده» و «بازنده» با فلسفۀ وجودی روزنامهنگاری صلح بیگانه است، اما تولیدات رسانههای افغانستان چه در سطح مثبت و چه سطح منفی بر پایۀ این قطببندی غالب و مغلوب، ظالم و مظلوم، حاکم و محکوم و برنده و بازنده بنا شده است.