زبالهدان – بخش نخست
نویسنده: کاوه جبران
در کشورهای صنعتی، پیش از این که روشهای جدیدی برای حفظ و دفع زبالهها و ضایعات هستهیی به میان آید، رسم بر آن بود تا پسماندههای ناخواسته از آزمایشهای صنعتی و انرژی هستهیی را در مکانی امن، غالباً کوه یا جزیرهیی دفن کنند.
ظاهراً این زبالههای مازاد مشروط به ساحت صنعت و انرژی نیست. در مقیاسی بزرگتر و فراگیرتر حوزههای چون اقتصاد، سیاست، جنگ، دموکراسی و… را نیز در برمیگیرد که همه به نحوی زبالههای ناخواسته دارند و باید در محلی چال شوند: افغانستان.
تاوان خطاهای سیاسی دولتهای بزرگ منطقه و جهان را کدام کشور میدهد، بازار تجارت اسلحه و مواد مخدر را کدام کشور گرم نگه داشته است، جغرافیای عملیاتی ایدئولوژیهای خشونتطلب کجا باید باشد، اصلاً اینهمه نیروی نهفته و مازاد در مناسبات دپلماتیک، تجاری، نظامی و… قدرتهای جهان باید در کجا تخلیه شود؟
جایی باشد تا این زبالههای برآمده از نظم نوین سرمایهداری در جهان، در آنجا دفن گردد. چه جایی بهتر از افغانستان که جغرافیاییست فرضی و سلبی برای همزیستی اجباری چند گروه قومی متضادالمنافع. نه کشور است نه ملت. یک مشت تاجر و دکاندار نیز که هیچ تعلق و نسبتی به این خاک ندارند، بر آن حکومت میکنند. کسانی که فرزندانشان کنار فرزندان بقیه مردم در دانشگاه کابل درس نمیخوانند، دانشآموز کورس کوثر دانش نیستند، بر اساس تصمیم مردم روی کار نیامده اند، به مردم پاسخگو نیستند، فقط به اخم ابروی خلیفه در واشنگتن پاسخ میدهند.
اینها فقط مأموران دفن زبالههای ناخواسته و نیروی مازاد قدرتهای جهانی و منطقه در این سرزمین اند. منافع هر کشور و گروه و قوم و قبیلهیی را لحاظ میکنند الا منافع مردمی را که هر روز در خیابان، در کورس، در مکتب، در دانشگاه سلاخی میشوند. برای این مأموران دفن و چال، جانهای جوانی که دیروز و پریروز از قالب تهی شدند و فردا نیز خواهند شد، به مثابۀ مشتی زباله است که هر چه زودتر باید چال شوند.