نوامچامسکی در گفتگو با پولیکرونیو: استیضاح ترامپ، پدیدۀ سندرس و تغییرات اقلیمی
سندرس با بر انگیختن جنبشهای مردمی، حلقات حاکم قدرت را هراسانده است.
روند استیضاح دونالد ترامپ به دلیل سواستفاده از قدرت در حال فروکش کردن است. به گمان اغلب در رایگیری روز چهارشنبه مجلس سنا برسر مادۀ استیضاح، او تبریه خواهد شد. اما جرایم واقعییی را که او مرتکب شده است، کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. این در حالی است که برنیسندرس از جانب نظم مستقر به علت تعهدش به نظام اجتماعی عادلانه و مساواتطلب و آیندۀ مطمین، همچون سیاستمداری خطرناک شناخته میشود. درعین زمان جلسۀ داوس در ماه جنوری که در آن نخبگان جهان گردهم آمده بودند، تعهد چندانی در پیوند به جلوگیری از ویرانی محیطزیست نشان نداد.
آنچه یاد شد، حقیقت وضعیت سیاسی معاصر امریکا را از نظر نوامچامسکی یکی از مهمترین روشنفکران حوزۀ عمومی تشکیل میدهد. چامسکی در گفتگو با((Truthout دربارۀ مسایل جدید سخن میگوید.
پولیکرونیو: همانگونه که دیده میشود، روند استیضاح دونالد ترامپ که به مضحکهای میماند در حال پایان یافتن است، چیزی که شما از اول آن را پیشبینی کرده بودید درحال اتفاق افتادن است، شما همچنان به علت همین نتیجۀ قابل پیشبینی تلاش دموکراتها برای استیضاح او را کاری عبث و احمقانه خوانده بودید. با در نظرداشت وضعیت جاری، این نمایش مضحک چه چیزی را دربارۀ وضعیت سیاسی کنونی امریکا بازگو میکند، دربارۀ اثر اوضاع جاری بر انتخابات 2020 چه میگویید؟
نوامچامسکی: از آغاز هویدا بود که تلاش برای استیضاح کار بیهودهای است، و این تلاش هنوز جایگاه ترامپ را بیشتر از پیش تقویت کرد و این هدیهای بود که دموکراتها به ترامپ دادند، دربارۀ ماهیت خندهآور این نمایش همینقدر کافی است که رییس دادگاه عالی عدلی امریکا جان رابرت، آنگاه که سناتورها را قسم میداد تا در هنگام رای، روابط حزبیشان را در نظر نگیرند، نمیتوانست مستقیم به چهرۀ نمایندهگان سنا بنگرد. نمایندگانی که کاملا و برخلاف تعهد و سوگندی که خوردند، بر اساس روابط و مصالح حزبی رای دادند، آیا نمایشی خندهدارتر از این میتوان سراغ داشت؟
آیا جرایمی که روی آنها بحث شد، مبنای رای سناتوران بودند؟ آیا ترامپ جرایم بزرگتری نیز مرتکب شده است؟ اینها مسایلی بودند که حتا دربارۀ شان از هرگونه بحث نیز ابا میورزند. آنچه مسلم است این است که ترامپ جنایت کارترین چهرۀ تاریخ از نظر شخصی من است. البته ممکن است هیلتر برای این لقب گزینۀ بهتری باشد، هدف هیتلر این بود که جهانی که توسط جرمنها رهبری میشد، باید خالی از یهودیها، دیگرباشها، همجنسگراها و سایر مظاهر انحراف اخلاقیات مورد نظر او به همراه دهها ملیون از نژاد سلاو میگردید، اما هیلتر هرگز اشتیاق انهدام زندگی آیندۀ بشر و سایر موجودات این کرۀ خاکی را بر روی زمین در کوتاهمدت در سر نداشت. آنانی که میگویند ترامپ نمیداند چه میکند، او را درست نمیشناسند.
آنها فکر میکنند که این حرفها دربارۀ او ممکن است مبالغهآمیز و از حقیقت به دور باشند، من دربارۀ بدیهی بودن قضاوتهایم دربارۀ او بارها سخن گفتهام، در این باره که او سرعت زمان حرکت به سمت فاجعه را که کسانی چون خایر بولسوناروی برازیلی و سکات موریسن استرالیایی نیز در همسویی با او قرار دارند بالا برده است، جای شک و گمانی باقی نمانده است.
لیست جرایم ترامپ بالابلند است، اما هیچکدام این جرایم در روند استیضاح مورد توجه قرار نگرفت. نگرانیهای بشرهر روز بیشتر میشوند. به گونۀ مثال ما به تازهگی باخبر شدیم که یخچالهای طبیعی غرب انترکتیکا به واسطۀ جریانهای آبگرم زیر آنها در حال فرسایش اند. واشنگتنپست آنرا« حقیقت آزار دهندهیی که میتواند با ازدیاد روند آب شدن آن باعث افزایش دهفتی سطح آبهای اقیانوس گردد.» خوانده است.
این روزنامه همچنان افزوده است« دانشمندان قبلا از فرسایش و آب شدن این یخچالها که در حدود 600 ملیارد تُن در چند دهۀ اخیر میشد و در سالهای اخیر به 50 ملیارد تُن در سال رسیده بود آگاه شده بودند.»
همچنان در این مقاله گفته شده است که «علت فرسایش یخچالهای طبیعی نزدیک شدن جریان آبهای گرم زیر این یخچالها به سمت سواحل انترکتیکا بوده است که باعث فرسایش این یخچالها و در نتیجه آسیب دیدن یخچالهای طبیعی انترکتیکای جنوبی شده است.»
دانشمندانی که این تحقیقات را انجام داده اند، هشدار میدهند که «این وضعیت نشانههای آغازین مرحلۀ غیر قابل برگشت جریان آبهای گرمی است که باعث بالا رفتن سطح آب اقیانوسها در جهان میگردد.» این مصیبت امروز ماست، اما فردا ممکن است به مصایب لاعلاج بزرگتری روبرو شویم.
چه چیزی باعث گرم شدن آبها میگردد؟ این دیگر حرف واضحی است، اگر آن گونهیی که او فروتنانه خودش را«برگزیده» میخواند، برای چهارسال دیگر رییس جمهور باشد و پروژۀ ویرانی جهان را در دست داشته باشد، این ویرانی به نقطۀ غیر قابل برگشتی خواهد رسید.
در اجلاس ماه جنوری داوس ما شاهد رویداد شگفتی بودیم، جایی که اربابهای جهان -چیزی که به آن ملقب شده اند- دورهم آمده بودند، آدام اسمیت اما لقب« اربابان نوع بشر» را 250 سال قبل، تنها برای تاجران و مالکان کارخانهجات بریتانیا به کار میبرد.
این اجلاس با نطق ترامپ آغاز شد که بیشتر دربارۀ ستایش خودش بود، یکی از حاضرین با بلند کردن آوازش در هنگام نطق ترمپ گفت که ما نباید هراسآفرین(alarmist) شرایط اقلیمی باشیم. پس از بیانیۀ غرای مقام معظم {ترامپ} ما شاهد نظریات آموزندۀ دختر 17 سالهیی بودیم که رهبران دولتها، رییسان اجرایی شرکتها، رهبران رسانهها و روشنفکران را دربارۀ اینکه چگونه آدمهای بالغ مسوولیتپذیر باشند، تعلیم میداد.
جنگ ترامپ علیۀ زندگی جمعی بر روی کرۀ خاکی با وضاحت تمام آغاز شده است. در روزهای اخیر، آقای برگزیده فرمان اجرایی تازهای صادر کرده است که گویا با هدف محافظت کودکان از جیوۀ زهرآلود عنوان شده است و گویا هدف آن محافظت از سیستم آبهای آشامیدنی کشور و زمینهای آن است، اما هدف او از چنین برنامههایی گسترش هرچه بیشتر حوزۀ رای، ثروت و قدرتش است.
افزون بر آن او به گونۀ منظم در حال ویران کردن سیستم کنترل اسلحهیی است که مقدار تضمینهای امنیتی در برابر جنگ ویرانگر هستهای را فراهم میکرد، این اقدامات او فریاد شادی صنایع سلاح را بلند کرده است و همچنان که میدانیم این صلح طلببزرگ که میخواست مانع سیاست مداخلهگرانۀ امریکا باشد، سال گذشته بر اساس آمار منتشر شده از جانب قوایهوایی امریکا، بیشترین بمباردها را در افغانستان فرمان داده است.
اوهمچنان همیشه موضع تهدید آمیزی در مقابل ایران اتخاذ کرده است. نمیخواهم وارد جزییات دربارۀ آنچه او برای اسراییلیها داده است شوم، رسانههای اسراییلی این خوشخدمتی او را«هدیهای به راستها« عنوان کرده اند، این درحالی است که او قوانین بینالمللی، محاکم بینالمللی و شورای امنیت سازمان ملل و ذهنیت بینالمللی را در موارد زیادی نادیده گرفته است، برای او چیزی جز استحکام حوزۀ رای انتخاباتیاش معنا و مفهومی ندارد.
لیست جرایم ترمپ طولانی است، اما هیچکدام این جرایم در جلسۀ استیضاح مدنظر گرفته نشدند. چیزی که تا قاعده باشد، بدعت و استثنا است. اقدامات اخیر او را با قضیۀ واترگیت گاهی مقایسه میکنند. با وجود تلاشهای رابرت فردریک درینان وچند نمایندۀ دیگر، جرایم سنگینی که رییس جمهور نیکسون به آنها متهم بود، از پروندۀ او برداشته شده بوند، و جلسۀ استیضاح نیکسون، بیشتر بر اقدامات غیرقانونی او برای تخریب دموکراتها متمرکز شده بود.
پولیکرونیو: بیایید دربارۀ انتخابات 2020 صحبت کنیم. حلقۀ حاکم در حزب دموکرات و رسانههای لیبرال در حال آمادگی برای صدمه زدن به برنی سندرس اند، هرچند که شاید او شایستهترین گزینه برای دموکراتها باشد. آیا میتوانی برای ما بگویی که ارزشهای بنیادین ایدیولوژی سیاسی سندرس چیست؟ همچنان ممکن است به این نکته بپردازید که چرا محافظهکاران و لیبرالها تا این پیمانه از سندرس میترسند، از این که کسی چون سندرس رهبری امریکا را به دست بگیرد چه چیزی برای این گروهها ترسناک است؟
نوامچامسکی: ارزشهای بینادین ایدیولوژی سیاسی سندرس عبارت از تعهد درازمدت او در دفاع از حقوق و منافع اکثریت مردم بوده است، او از منافع 0.1 درصد جامعه که بیش از 20 درصد ثروت مملکت را در دست دارند و نه هم از ثروتمندانی که از بهبود دوبارۀ اوضاع اقتصادی پس از بحران مالی سال 2008 بیشترین سود را بردند، هرگز دفاع نمیکند. دستآوردهای امریکا بسیار بیش از آنی بود که کشورهای توسعه یافته دیگر داشتند، مطالعات جدید نشان میدهد که در امریکا 65 درصد توسعه دهۀ گذشته تنها به جیب ثروتمندان رفته است، در جایگاه دوم جرمنی قرار داشت که 51 درصد توسعۀ اقتصادی آن از آن ثرتمندان میشد اما این وضعیت در آنجا بعدترها تغییر کرد. همین مطالعه نشان میدهد که اگر جریان به همین منوال ادامه یابد، در دهۀ آینده تمام درآمد محصول رشد اقتصادی به جیب ثروتمندان خواهد رفت. چیزی که مسلم است، این است که رفاه این گروه هرگز برای سندرس مهم نبوده است.
حلقات حاکم دموکراتها و رسانههای لیبرال به آنانی که رُک و راست اعلام کنند« ما برای آنها{حلقات حاکم} کاربردی نداریم، برای این حلقات دیگر مهم نیست که این فرد وابسته به کدام حزب است، این نهادها از چنین فردی رو بر میگردانند. کسانی که عقربۀ ساعت را به دوران نظام کار جمعی میبرند، شامل این وضعیت اند. چطور ممکن است کسی از فروپاشی اتحادیههای کارگری دفاع کند. تنها یک ابله میتواند کارگران را از قوانین مربوط به «حقوق کار» محروم کند، آنهم با استخدام کارگران سر به زیر، یا با تهدید انتقال شغلها به مکسیکو برای گریز از قوانین کار، این قوانین را فاقد اعتبار اعلان کند تا از این طریق فضای سیاسی را در این زمینهها دوقطبی نشان دهد.
چنین انسانی که از چنین ارزشهایی دفاع کند، همان سوسیالیست وحشیای است که این کشور آمادۀ پذیرفتن و تحمل آن نیست.
حتا خطرناکتر از درخواست سندرس برای پیشبرد سیاست «new deal-style» الهامبخشی او در ایجاد یک جنبش مردمیای است که درگیر سیاست عملی و فعالیت مستقیم سیاسی برای تغییر نظم اجتماعی است.
اگر چنین چیزی وحشیگری باشد، پس آخرین رییس جمهور محافظهکار، رییس جمهور آیزنهاور نیز وحشی است، سخنان او بیانگر این نکته است که که صنف سیاسی تا چه اندازه در زمان کلینتون و دموکراتهای نو و جمهوریخواهان ریگان-گینگریچ به سمت سیاستهای دستراستی نزدیک شده اند. به خصوص دستۀ دوم چنان از حد اعتدال دور شده اند که میتوان آنها را با احزاب نیوفاشیست در سطح دنیا مقایسه کرد.
برای این گروه خطرناکتر از برنامۀ «new deal-style» سندرس، الهامبخشی او برای جنبش مردمیای است که طرفدار تغییر نظم اجتماعی است و این جنبش متشکل از جوانانی است که نرمهای لیبرال دموکراسی را هضم نکرده اند: این مساله را که مردم عام گروه نادان و فضول اند که در هر امری نباید مداخله کنند، این ایده را که مردم تنها تماشاگر اند و نباید وارد اقدامهای عملی شوند؛ این نسل دیگر نمیپذیرند، آنانی که طبقات حاکم فکر می کردند در هر چهارسال رایشان را بدهند و سپس مشغول تماشای تلویزیون و بازیهای کمپیوتریشان شوند، چرا که «رهبران مسوولیتشناس» از بقیه امور وارسی خواهند کرد، این نسل جوان جدید، فریب چنین مسایلی را دیگر نمیخورد.
چهرههای تاثیرگذار و روشنفکران لیبرال امریکایی در قرن بیست و آنانی که به زعم خودشان به درکی از «نادانی عوامالناس» دست یافته بودند، باور داشتند که ارزشهای دگم دموکراتیکی که بر اساس آن فکر میشود انسانها خود میتوانند منافعشان را تامین کنند، دیگر کاربرد ندارند و این{ روشنفکران لیبرال} هستند که منافع آنها را باید تعریف کنند.« رهبران مسوولیتشناس»،« اقلیت کاردان» باید«گلۀ سرگردان» را با قصههای باورپذیر و بیانیههای سادهانگارانۀ عاطفی آرام کنند. والتر لیپمن، هارولد لوسیل و رینهولد نیبهور( دینشناس محبوب حلقات حاکم) که مورد حمایت لیبرالهای طرفدار ویلسون-کینیدی بودند را میتوان در این حلقه روشنفکران حامی این نوع روایت قلمداد کرد.
الهامبخشی جنبش مردمیای که همه این روایت را زیر و رو میکند، از نظر آنها حملۀ خطرناکی به دموکراسی است، یا بهتر است بگویم حملۀ غیر قابل تحمل بر یک نظم اجتماعی خوب و کارا{از نظر این گروهها} پنداشته خواهد شد.
پولیکرونیو: من فکر می کنم که ما عین چیز را در انتخابات اخیر بریتانیا در مورد جرمی کوربن شاهد بودیم، اگر چنین است آیا این تایید کنندۀ این نگرانی نیست که لیبرالدموکراسی در بسیاری نقاط جهان در حال تقویت خود خودکامگی و راست افراطی است؟
نوامچامسکی: این شباهتها کاملا هویدا بودند. کوربن مردی فروتن و محترم، قربانی موجی از تبلغیات منفی گردید، موج تبیلغات ویرانگری که او نمیتوانست با آن مقابله کند.همچنان آرا نشان دادند که سیاستهایی که او مطرح کرد- و تا جای زیادی در سال 2017 قرین پیروزی ساخت- هنوز هم مورد توجه اند. چیز خاص در این انتخابات بریکزیت بود، چیزی که نمیخواهم وارد جزییات آن شوم( از نظر شخصی من برکزیت به گونۀ جدی سرنوشت بریتانیا و اتحادیۀ اروپا را تغییر خواهد داد، این رخداد بریتانیا را به ابزاری در دست امریکا مبدل خواهد کرد، حتا بیشتر از زمان جریان جدید حزب کارگر تونی بلیر و توریسی که سیاستهای اقتصادی و اجتماعیاش، زیانهای بزرگی بر بریتانیا وارد ساخت.)
سیاست غیر شفاف کوربن در بارۀ برکزیت نقش مخربی برای او داشت و احساسات منفی را نسبت به او سبب شد. این مساله در فاجعۀ انتخاباتی حزب کارگر نقش به سزایی بازی کرد، اما این تنها علت باخت او و حزبش نبود.
فکر میکنم مسالۀ کوربن و سندرس تفاوتهایی نیز دارد، چرا که نفرت طبقات حاکم بریتانیا نسبت به کوربن به این دلیل نیست که او میخواهد حزب کارگر را به یک سازمان فعالی مبدل کند که از کنار سیاستهای انتخاباتی که به واسطۀ بروکراسی حزب اعمال میشوند به سادگی نگذرد و مسالهاش تنها انتخابات نه بلکه طیف وسیعی از مسایل اجتماعی و مشارکت در سرنوشت جمعی باشد. اینها چیزهایی است که سندرس میخواهد و مسالۀ کوربن اندکی متفاوت است.
چیزی که روشن است، این است که بسیاری از قسمتهای جهان شعلهور اند و همانگونه که در جلسۀ داوس اشتراک کنندهگان آن دریافتند که دهقانان با بیلهایشان از راه خواهند رسید: نظم لیبرالی را که در 40 سال گذشته پاسبان آن بودند و این نظم با سخاوت تمام برای طبقۀ آنها سود آورده است، اثرات تلخی بر زندگی عام مردم گذاشته است. یکی از مضمونهای مورد بحث جلسۀ داوس این بود که «باداران دنیا» باید اعلام کنند که آنها مسیر سیاستهایشان را از نظمی معطوف به ثروتمندان تغییر خواهند داد تا ملحوظات جامعۀ کارگری نیز در نظر گرفته شده باشد. مضمون دیگر مورد بحث در این اجلاس، تایید بحران محیط زیست در عین حال«مبلغ هراس»(alarmist) نبودن دربارۀ این بحران بود.
معنای ضمنی و پنهان این مواضع چنین است که دیگر نیاز به وضع قوانین و کنشهای جمعی در پیوند به تغییرات اقلیمی نیست: ما پسرهای بالغ، مراقب اوضاع خواهیم بود. گریتا تونبرگ و کودکان معترض دیگر میتوانند دوباره به مکتب هایشان برگردند. و حالا که ما متوجۀ خلاهای این سیستم شدهایم، شما میتوانید آن برنامههای اخلالگرانهتان که خواهان بیمۀ صحی، حقوق کارگران، زنان و فقیران است را کنار بگذارید. ما به این مسایل خودمان رسیدهگی خواهیم کرد.
همزمان با این که نظام نیولیبرال در حال فروپاشی است، در حال برون دادن«علایم بیماری» ( با وامگیری از عبارت معروف گرامشی زمانی که طاعون فاشیزم، فراگیر میشد). در کنار آن فراگیر شدن خودکامگیهای دستراستی است، همانطور که شما یاد کردید. البته این خشم دستراستیها قابل درک است، این خشم از آنجا ناشی میشود که جنبشهای فعال جدید در کنار سازماندهی حملات به نظام نیولیبرال، میخواهند امراض جامعۀ جهانی را درمان کنند و از ویرانی نژاد بشر جلوگیری کنند.
این مواجهه شکل دراماتیکش را در حضور گریتا توینبرگ درست پس از سخنرانی قدرتمندترین مرد جهان یافت- رهبر ویرانگری که دانشمندان محیط زیست را« میراثداران ابله، فالبینان دیروز» خواند.
برگردان: نشانه