اعتراض جمعی از فرهنگیان افغانستان به ثبت «دوتار» به عنوان میراث فرهنگی ایران
اعلامیۀ مطبوعاتی
7 جدی 1398 / 28 دسمبر 2019
دوتار هرات، میراث خراسان
«وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی با صدور پیامی ثبت جهانی مهارتهای سنتی ساختن و نواختن دوتار را در اجلاس کمیته میراث بشری ناملموس که در بوگوتا پایتخت کلمبیا در حال برگزاری است، تبریک گفت.»
گزیدۀ خبری که در 23 آذر/ قوس 1398 خورشیدی در سایت “کمیسیون ملی یونسکو – ایران” منتشر شده است جملۀ بالاست.
میراث فرهنگی مشترک پارسی زبانان و غیرپارسی زبانان منطقۀ ما که حداقل افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و ایران امروز را در بر میگیرد در سالهای اخیر جنجالهای پنهان و پیدایی را حتی در فضای رسانهای با خود داشته است. شاید مجبور باشیم از این پس هر بار نام کشور ایران را حداقل در مباحث فرهنگی به میان میآوریم با تأکید بگوییم “ایران امروز” به این دلیل که نام پهناور ایران گستردهتر از جغرافیای سیاسی امروز آن است و تمام میراث مشترک فرهنگی این منطقه را نمیتوان به نام این محدودۀ جغرافیایی رقم زد.
ثبت دوتار در سازمان جهانی یونسکو به عنوان میراث فرهنگی ایران با نام و نشانی که امروز دارد جفای بزرگی است به دیگر ساکنان این جغرافیای فرهنگی؛ زنان و مردانی که امروز در هرات، بادغیس، فراه و… در این سوی مرز زندگی میکنند و اجدادشان قرنهاست با صدای دوتار زندگی کردهاند. ثبت انحصاری این ساز فقط به نام مردمی که امروز در دایرهای کوچک از ایران بزرگ فرهنگی میزیند اقدامی نارواست.
همان گونه که موسیقی مقامی استان خراسان توسط بزرگانی مانند استاد پورعطایی، استاد نورمحمد دُرپور، استاد نظرمحمد سلیمانی و استاد عثمان محمد پرست انکشاف پیدا کرد و شمایل امروز موسیقی خراسانی را به نمایش گذاشت ساز دوتار با ریشه و جایگاهی که در هرات داشت توسط استاد کریم هروی به چهارده تار انکشاف پیدا کرد. اهل هنری که در آن سوی مرز زندگی میکنند و با دوتار آشنایی دارند هنوز با حیرت به هنر انگشتان بزرگانی مانند استاد غلام محمد برنابادی و استاد مجیر ادرسکنی نگاه میکنند.
هنوز بزرگترین نوازندههای دوتار که در تربت جام، تایباد و… همراه با دوتار آواز میخوانند لهجۀ هروی را به قوت میتوان در آثارشان دید؛ لهجهای که بر گرفته از گویش مردم هرات است و هرات یکی از چهار ناحیه اصلی خراسان قدیم است و ناگفته نباید گذاشت که ناحیۀ بلخ نیز در افغانستان امروز موقعیت دارد و قسمت مرکزی و بخش مهمی از ناحیه مرو خراسان نیز امروز جزء خاک جمهوری ترکمنستان است. سازهایی مانند دوتار، سه تار، چهارتار، پنج تار و شش تار هنوز که هنوز است در افغانستان و در ولایتهایی مانند هرات، بادغیس و حتی مشرقی و نورستان نواخته میشود چه این که در دیگر مناطق ایران بزرگ فرهنگی همۀ این سازها رواج دارد.
این بحث فراتر از دوتار است و تمام زمینههای فرهنگی ما را میتواند درنوردد. نه حافظ و سعدی شاعرانی محدود به جغرافیای سیاسی امروز ایراناند، نه مولانا، سنایی و جامی شاعرانی محدود به جغرافیایی که امروز نام افغانستان را بر خود دارد و نه رودکی و کمال شاعرانی محدود به جغرافیایی که امروز تاجیکستان نامیده میشود. از همۀ این مباحث مهمتر این است که همۀ این نامهای بزرگ شاعرانی هموطن، همزبان و همفرهنگ بودهاند، برای دیدار شهرهای یکدیگر روادید نمیگرفتند و سرزمینهای مجزایی از هم نداشتند.
هم اکنون اگر سری به روستاهای اطراف هرات و بسیاری دیگر از شهرهای افغانستان بزنیم کودکان در مکتب خانههای سنتی پس از قرآن، خواندن حافظ را یاد میگیرند و از همین روست که شعر حافظ برای کمتر مرد و زنی در این جغرافیا ناآشناست.
حافظ شاعر جغرافیای اجداد ماست همان گونه که مولانا شاعر جغرافیای اجداد کسی است که امروز نام ایرانی را بر خود دارد و هر دوی اینها شاعر جغرافیای کسی هستند که شناسنامۀ تاجیکی را در جیب خود دارد.
این جغرافیای وسیع از منظر فرهنگی برادر کوچک و بزرگ ندارد و آن چه در گذشتۀ فرهنگی ما بوده و هنوز هست سهم همۀ فرزندان این جغرافیای فرهنگی است.
ثبت دوتار در سازمان جهانی یونسکو در نفس خود امری نیکوست اما به عنوان میراث فرهنگی همۀ ساکنان این جغرافیای فرهنگی، نه به عنوان میراث فرهنگی کشوری که امروز نام مناقشهآمیز ایران را بر خود دارد.
در سال 1935 میلادی رضا شاه پهلوی با مشورۀ بزرگانی مانند استاد سعید نفیسی و استاد محمد علی فروغی تصمیم به تغییر نام کشورش را گرفت و ایران را جایگزین پارس یا پرشین کرد این اقدام تبعات زیادی در پی داشت آن چه که تا امروز ردپای آن را می بینیم. در سال 1395 خورشیدی خبری در رسانهها منتشر شد مبنی بر این که ایران و ترکیه تصمیم گرفتهاند به صورت مشترک مثنوی معنوی مولوی را به عنوان میراث مشترک این دو کشور ثبت کنند در حالی که مولانای بلخی، زادۀ بلخ بوده و در قونیه وفات کرده است و این اقدام سر و صداهای فراوانی را به پا کرد. چندی پیشتر نیز سخنرانی یک پژوهشگر افغانستانی در ایران در مورد شاهنامۀ حکیم فرزانۀ طوس ابوالقاسم فردوسی جنجال به پا کرد و عدهای در آن سوی مرز نوشتند “شاهنامه زیر گوش مسوولین ارشاد به تاراج افغانها رفت” حرف و حدیثهایی ازین دست در مورد مفاخر فرهنگی گذشته همواره در این میانه وجود داشته است.
دایرۀ این بحث را اگر وسیعتر کنیم برادران تاجیکستانی ما نمیتوانند بخشی از ریشههای فلک خوانی در افغانستان امروز را انکار کنند و چهرههای درخشانی مانند استاد دُرمحمد کشمی، خوش محمد فرخاری و استاد سرور گوراغولی خوان را نادیده بگیرند. فرهنگ این جغرافیا هویت خواهران و برادرانی است که امروز زمین پدری را بین خود تقسیم کردهاند اما هیچ کدام از آنها نمیتواند نام، نشان و هویت مادر و پدر را فقط برای خود بخواهند.
ما طی این اعلامیه از سازمان جهانی یونسکو دو درخواست داریم:
1- دوباره به پروندۀ ثبت دوتار به عنوان میراث فرهنگی کشور ایران رجوع کند و ادعای ما به عنوان زنان و مردانی که خود را نیز سهامدار این میراث میدانیم در نظر بگیرد.
2- با توجه به گذشتۀ مشترک دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این جغرافیا ثبت هر نام و نشانی در این سازمان باید مستلزم مشورت با دیگر شرکای این جغرافیای بزرگ فرهنگی باشد.
به وسیله این اعلامیه به هموطنان فرهنگی خود که امروز در ایران، تاجیکستان، سمرقند، بخارا یا هر سرزمین دیگری زندگی میکنند در اوج رواداری میگوییم ما با کمال میل هر چه از گذشته فرهنگی این جغرافیای بزرگ در سرزمینی که امروز نام افغانستان را بر خود دارد باقی مانده با شما شریک میدانیم و به قوت میگوییم رودکی، حافظ و نظامی به همان اندازه از ما هستند که مولانا، سنایی و جامی.
ما تأکید میکنیم شعر مولانا تا جایی که به زبان مربوط میشود پارسی است اما محتوای این اشعار برگرفته از این فرهنگ است و مربوط به همۀ زبانها و اقوامی میشود که برادران خونی فرهنگ ما هستند.