صدای ظاهر هویدا برگردانِ صدای ولادیمیر ویسوتسکی در موسیقی فارسی
هویدا هنوز کودک بود که پدرش را از دست داد از دست دادنِ پدر در کودکی آدمی را بسیار متاثر میسازد. او هیچ پناهگاهِ دیگری نداشت و تنها آسمان بود که وسعت غمهایش را با او قسمت میکرد.
پس از چندی ظاهر هویدا با مادر و دو برادرش از مزار شریف راهی کابل شدند. مادر به تنهایی و گاهی هم به یاری هویدای کوچک چرخ روزگار را میچرخاند و غمهایش را در یک کارگاهِ خیاطی که درآنجا تازه شامل کار شده بود میدوخت تا لقمه نانی برای فرزندانش پیدا کند.
راهی که ظاهر برای یادگیری میرفت به یک کفش دوزی ختم میشد تا دوختن کفش را یاد بگیرد؛ مادرش توانِ اینرا نداشت تا دروازۀ مدرسه را به روی کودک هفت سالهاش بگشاید. هویدا کارهای ناتمامِ زیادی را در جوانی و نوجوانی انجام داد تا در کنارِ مادر ایستاده کمکی در چرخاندنِ چرخ روزگار کرده باشد و این روال تا نُه سالهگی او ادامه داشت تا اینکه در سن نُه سالهگی شامل مکتب شد. لیسۀ استقلال اولین فضای آکادمیکی بود که هویدا تا صنف نُه در آن درس خواند و از صنف اول تا نهم نیز اول نمرۀ صنفاش بود.
او در گفتگویی با یکی از شبکههای تلویزیونی میگوید که گاهی در ساعت تفریح از صنف بیرون میشده و کتابی را از کتابخانۀ عامه که در نزدیکی لیسۀ استقلال موقعیت داشت برمیداشت در خانه میرفته و با چند نخ سیگار به مطالعه مینشسته است.
سالِ ۱۹۶۶ روزنۀ خوبی برای تحصیل در رشتۀ موسیقی برای او گشود و هویدا با تعدادی از جوانان هم عصرش که همۀشان حالا از بزرگان موسیقی کشور هستند راهی مسکو شد. او در آنجا زبان روسی را آموخت و بعد شامل هنرستان عالی موسیقی چایکوفسکی گردید. قرار بود در آنجا در رشتۀ اُپرا تحصیلاتش را ادامه دهد ولی به دلایلِ مختلفی نتوانست آن رشته را به پایان برساند و دوباره راهی کابل شد ولی چانتهاش خالی نبود او شیوهای را در اجرا از آنجا باخود آورده بود؛ صدایی که اگر کسی با آن صدا آشنا نباشد فکر میکند این صدای هویدا است که به زبان روسی میخواند. صدای ولادیمیر ویسوتسکی؛ خواننده، بازیگر و ترانهسرای معروفِ اهل شوروی کسیکه شبیه هویدا هم در سینما گام گذاشته و هم در آوازخوانی و ترانه سُرایی.
اکثرِ اجراهای هویدا پس از سفر شوروی شباهتِ زیادی با اجراهای ولادیمیر ویسوتسکی دارد ولی بعدها پس از ایجاد گروهِ باران که هویدا با آن گروه همکاریهای زیادی داشت و چند اجرا نیز با اعضای آن گروه داشته است به موسیقی محلی رو آورد؛ دیگر تمامی اجراهایش حتا در آخرین آلبوماش « ای کاش » شباهتِ زیادی به اجرای ولادیمیر ویسوتسکی دارد.
ظاهر هویدا همیشه دنبال نوآوری و خلاقیت بود و به هرسویی دستی دراز میکرد تا موسیقی افغانستان را به سوی جهانی شدن ببرد. او در کنار عزیز آشنا که در فکرِ ایجاد گروهِ آماتوران بود مشترکا این گروه را تاسیس کرد و این گروهِ آماتوران هویدا را در تمامی نواحی افغانستان معرفی کرد و صدایش را تا دورها بُرد.
در آنزمان روابط تنگاتنگی میان فرهنگیان ایران و افغانستان به وجود آمده بود حتا این روابط پای حبیبالله بلور مربی تیم پهلوانی ایران و استادِ تختی پهلوان معروف به جهان پهلوان را به خانهی عبدالاحمد ادا ترانه سُرایِ معروف کشانیده بود. هویدا در آنجا بود که با حبیبالله بلور، آشنا شد و آشنایی آنها سبب شد تا هویدا راهی ایران شود.
ظاهر هویدا در ایران تعدادی از آهنگهایش را به واسطۀ حبیبالله بلور، ثبت رادیو و تلویزیون ایران کرد و در یکی از معروف ترین برنامههای وقت تلویزیون ایران به نام « سلام همسایه » به گردانندهگی فریدون فرخزاد شرکت کرد. او در آن برنامه آهنگ معروف کمرباریک را که ترانۀ آن از ابوالقاسم لاهوتی است و قبلاً در رادیو افغانستان توسط خوانندۀ محلی بدخشان میرافگن اجرا شده را خواند و با استقبالِ زیادی روبرو شد که هنوز هم این آهنگ توسط خوانندههای متعدد ایرانی باز اجرا میشود.
هویدا و فرخزاد پس از آن روابط دوستانه نزدیکی پیدا کردند و نامههای زیادی میان این دو هنرمند تبادله میشد.
هویدا در سینما هم نقش آفرینی کرده و رابطۀ خوبی میان او و سینما پدید آمده بود که در برخی موارد حتا متن موسیقی تعدادی از فیلم های آن روزگار را نیز کار کرده است که معروف ترین آنها « روز های دُشوار » به کارگردانی مرحوم رفیق یحیایی و فیلمهای « صبور سرباز » و « اختر مسخره » به کارگردانی انجنیر لطیف احمدی است. روحیۀ همکاری با سینما در مهاجرت نیز با هویدا ماند و در فیلم « دیدار » به کارگردانی نورا هوپه نیز موسیقی متن کار کرده که در قسمتهایی از آن صدای او نیز هویدا میشود که مورد توجه برخی از منتقدان آلمانی قرار گرفته است.
هویدا وطناش را بسیار دوست داشت او همیشه در هر گفتگویی که با شبکههای تلویزیونی در خارج از افغانستان داشته حسرتِ دیدار وطن را با خود داشته است و از روزهای خوبِ گذشته به عنوان روزهای تکرار نشدنی در کشور یاد کرده است؛ اما هیچگاهی اتفاقی نیافتاد تا این خوانندۀ سترگِ کشور دوباره قدمهایش را روی خاک جنگ زده و ویراناش بگذارد و حسرتِ دیدار از وطن با او در خاک بیگانه و دور از وطن برای همیش خوابید.
فرزاد فرنود