IMG-20200229-WA0031

یادگار روزهای جنگ، دو سال زندگی یک سرباز با ۱۳ چره در بدن 

عاطفه غفوری

01 March 2020

شاید جنگ افغانستان امروز یا فردا به پایان برسد، اما ذهن و جسم مردم، با یادگارهای دردناک این جنگ سال‌ها و شاید تا چند نسل دیگر نیز خواهد جنگید.

وجود سیزده چره از روزگار سربازی مرتضی روایت محکم از حدیثی است که بر سر جوانان این سرزمین آمده است، جوانانی که حالا با استقبال از توافق صلح، می‌خواهند ملت‌شان هرگز فراموش نکنند که این مرز و بوم به راحتی و ارزان به این‌جا نرسیده است.

افغانستان پر از جوانانی است که جنگ و درگیری، آن‌ها را ناچار به خوابیدن بر تخت بیماری کرده و چشم امیدشان به دستانی است که گاه ویلچری آن‌ها را چند گام به جلو ببرد.

اما خیلی از ما که روزمره‌گی فرصت نگاه کردن به پیرامون‌مان را از ما گرفته است، فراموش می‌کنیم، زیر سایۀ آسمان شهرهای‌مان جوانانی نفس می‌کشند که تا دیروز با عشق برای دفاع از ما جنگیدند و قامت راست‌شان با گلوله‌های دشمن خمیده است.

هشت سال نبرد در خط مقدم 

مرتضی که اکنون روزهای پایانی سی‌سالگی را تجربه می‌کند، به سختی روی تخت جابجا می‌شود. می‌گوید، عضو قطعۀ خاص پولیس کشور بوده و در جریان جنگ زخم برداشته است و این زخم‌ها دیگر توان دوبارۀ ایستادن و راه رفتن را از او گرفته‌اند. مرتضی دو سال است که با سیزده چره از نارنجکی پرتاب شده از سوی طالبان زندگی می‌کند. سیزده مهمان ناخوانده در بدن یک جوان.

دو سال پیش هنگامی که با سایر هم‌سنگران خود در ولسوالی نا امن «پشت‌رود» ولایت فراه سرگرم ایفای وظیفه بود، شبانه از سوی طالبان مورد هجوم قرار گرفت. او که پس از دقایق اول نبرد از ناحیۀ کمر زخم برداشته بود به خانه‌‌یی پناه می‌برد که پنج‌تن از هم‌رزم‌های او نیز حضور داشتند. در آن لحظه تنها چیزی که او را دعوت به مبارزه و نجات جانش می‌کرد، امید به دیدن دوبارۀ همسر و دو فرزندش بود، اما دریغ از تماس بی‌موقع.

امان از تماس بی‌موقع

اتاقی که در شبیخون طالبان بر پاسگاه محل فعالیت مرتضی به آخرین پناه او و پنج هم‌سنگر دیگرش تبدیل شده بود، بر اثر یک تماس تلفونی بی‌موقع افشا شد. مرتضی می‌گوید، هر شش هم‌رزم در اتاق پناه گرفته بودند که مبایل یکی از سربازان همراهش زنگ می‌خورد. تماسی که محل اخفای آن‌ها را به طالبان افشا می‌سازد و طالبان پس از چند هشدار برای تسلیم شدن مرتضی و یارانش، وقتی با مقاومت آن‌ها روبرو می‌شوند، اقدام به پرتاپ بمب‌دستی به داخل خانه می‌کنند. مرتضی می‌گوید، با آن انفجار پای دیگرش نیز شکست و دو تن از رفقایش نیز جان خود را از دست دادند. در نهایت طالبان او و چند هم‌راه او را نیمه‌جان، گرفتار می‌کنند. او پس از چند روز با پادرمیانی بزرگان رها می‌شود.

مرتضی در دوران اجرای وظیفه رتبۀ «لمری ساتنمن» را دریافت کرده بود و پیش از آن نیز در ولسوالی «زیرکوه» هرات زخم برداشته بود.

حالا اما اگر چه نقطه نقطه از بدن او پذیرای مهمانان ناخوانده‌یی به‌نام چره است، می‌گوید خوشحال از فداکاری برای این سرزمین، و آرزوی صلح را هم‌چنان در سر دارد. صلحی که اگر به‌دست آید، محصول از جان گذشتن‌ها و معلولیت‌های جوانان بی‌شماری از افغانستان است.