WhatsApp Image 2020-03-01 at 1.25.36 PM

صفی‌الله دوازده‌ساله: اعتیاد استخوان‌هایم را آرد می‌کند

محمدجان آریا

01 March 2020

افغانستان سرزمین هزاران قصه و روایت‌‌های ناگفته‌‌یی است که پیوند این قصه‌ها با درد، جدایی ناپذیر آن است. اما رنج و درد ناشی از اعتیاد، این روزها پر رنگ‌ترین درد ممکن در این سرزمین شده است.

بار دیگر در میان انبوهی از آدم‌هایی‌که با اعتیاد گلاویز هستند، با پسر نوجوانی برخوردم که می‌گوید، دوازده‌‌سال دارد و نامش صفی‌الله است. او دو سالی می‌شود که معتاد است و نخستین‌بار در سن ده‌‌ساله‌گی دود چرس را تجربه کرده است و بعد هرویین، در نهایت حالا کریستال دود می‌کند.

صفی‌الله نوجوانی با موهای ژولیده و چهرۀ معصوم در اتاق تنگ و تاریک در میان ده‌ها معتاد دیگر سرگرم آماده ساختن کریستالش است. او پس از احوال پرسی حاضر می‌شود با من گفت‌وگو کند، و نخستین پرسش‌ را این‌گونه پاسخ می‌دهد: «صفی‌الله هستم و نخستین‌بار یک دوست هم‌سن و سالم که در همسایه‌گی ما قرار داشت، برایم چرس داد و بعد از مدتی برایم شیشه داد و این‌گونه معتاد شدم، تا این‌که خانوادۀ او از کوچه ما کوچ کردند.»

صفی‌الله بعد از یک‌سال تجربۀ چرس و شیشه دوباره به مسیری برمی‌گردد که ناخودآگاه قدم به آن گذاشته است، دوستش بعد از یک‌سال دوباره به سراغ او می‌آید.

او می‌گوید: «پس از یک‌سالی که هیرویین کشیدم، فامیلم خبر شدند و با هزار جنجال مرا به شفاخانه بستر نمودند و یک‌ماه زیر تداوی قرار گرفتم.»

صفی‌الله نسبت به سن و سالش پخته‌تر صحبت می‌کند، به باور وی این وسوسه است که نمی‌گذارد بیماران، اعتیاد را ترک کنند. او صحبت‌هایش را  ادامه می‌هد: «وسوسه باعث شد که دوباره به شیشه رو بیاورم و هیچ‌گاهی به حرف‌های خانواده‌ام گوش نمی‌کنم. حتا خانواده‌ام مرا به زنجیر نیز بسته‌اند، اما این‌کارها چاره ساز نیست و همین‌که می‌گویم به خاطر مواد می‌خواهم دزدی کنم؛ خانواده برایم پول پیدا کرده می‌دهند.»

دست‌مال‌گردن زرد رنگ و کرتی پاره‌پاره‌اش نمادهای غمگین یک معتاد‌ اند که حکایت از آیندۀ نامعلوم او دارند.

صفی الله می‌گوید: «استفادۀ مواد هیچ فایده‌ای ندارد، بلکه استخوان‌های آدم را پوده، آرد و خُرد می‌کند. در شهر مردم به نام معتاد صدایم می‌کنند.»

هم‌دلی خانواده و هم‌پذیری جامعه از یک معتاد، شرط نخست ترک اعتیاد و باورمندی بیمار به خود است. در این ارتباط این پسر نوجوان معتاد می‌گوید:

«مردم ما را به چشم دزد می‌بینند، واقعیت نیز همین است که من وقتی خمار می‌شوم و جانم درد می‌کند، مجبور می‌شوم که کارت حافظۀ (میموری کارت) موترها را دزدی کنم و برای خود مواد تهیه نمایم.»

در بسیاری موارد از بیماران دچار اعتیاد از سوی قاچاق‌بران سواستفاده‌های گوناگونی صورت می‌گیرد، اما صفی‌الله خوش‌بختانه تا اکنون تجربۀ چنین مواردی را ندارد و در نهایت نا امیدی پیامش به دیگران به‌ویژه به هم‌سن و سال‌هایش این است: «اگر می‌خواهید زندگی خوب و آیندۀ خوش داشته باشید از مواد دوری کنید.»

در پایان، صفی‌الله بر خلاف انتظار از گفت‌وگو با من خوش‌حال است و از این‌که به حرف‌هایش گوش داده‌ام، سپاس‌گزاری می‌کند. اما دوباره به جهان تنگ و تاریک اعتیاد بر می‌گردد، او با وجود پرسش‌هایی، هیچ چیزی دربارۀ فامیلش نمی‌گوید.

در عین‌زمان پسر دیگری نیز هم‌سن و سال صفی‌الله در میان معتادین دیده می‌شود. او خود را باشندۀ ولایت سرپل معرفی می‌کند، اما از حرف زدن بیشتر پرهیز می‌کند.

مواد مخدر و اعتیاد نه تنها جوانان و بزرگ‌سالان مرد را نشانه گرفته است؛ بلکه روز به‌روز در میان نوجوانان و زنان نیز رو به گسترش است. در روستاهای دور دست ولایت جوزجان که عمدتا زیر کنترول دولت نیستند؛ ساقی‌خانه‌هایی وجود دارد که زنان در آن‌جا تریاک دود می‌کنند.