WhatsApp Image 2020-05-02 at 12.53.18 PM

آشنایی کوتاه‌مدت و خاطرات ماندگار؛ حکایت افسر ارتش که نام دوست شهیدش را بر پسرش گذاشت

عاطفه غفوری

03 May 2020

افغانستان کنونی هرچند امنیت شکننده‌یی دارد اما همین اقتدار و حیثیت کنونی را مدیون جوانان مخلص و پاک‌باخته‌یی است که در گم‌نامی تمام، برای برافراشته ماندن درفش سه‌رنگ کشور از هیچ هزینه‌یی حتا خون خود دریغ نکرده‌اند. جوانانی که با سینه‌های سپرشده در برابر تیربار و گلوله‌های دشمن، از وفادار‌ترین افراد این سرزمین به تعهدشان بوده‌اند؛ تعهد به شعار «سر می‌دهیم و سنگر نه!»

زنده‌گی هر یک از نظامیان کشور، کتاب قطوری است از فداکاری، سلحشوری و ایستاده‌گی در برابر حملات دشمن که می‌تواند ساعت‌ها ما را پای مصاحبت با آنان ساکت و سراپا گوش و چشم کند. سرگذشت فرمانده عبدالغفار کاتبی، جوان ۳۱ سالۀ حاضر در چارچوب نیروهای ارتش مملو از جنس همین حماسه‌ها و تلخی و شیرینی‌های حضور در چارچوب نیروهای امنیتی و دفاعی است.

او که اکنون هشت سال می‌شود به عضویت ارتش درآمده در حال حاضر در لوای دوم پایگاه ۲۰۷ ظفر در ولایت فراه اجرای وظیفه می‌کند. آقای کاتبی نمونۀ یک فرمانده تحصیل کرده است که افزون بر کسب سند لیسانس در رشتۀ کیمیا از دانشگاه هرات، دانشگاه نظامی مارشال فهیم را نیز به پایان رسانده است. این فرمانده ارتش می‌گوید هشت سال پیش در میان شک و تردید مادر و پدر سال‌خورده‌اش تصمیم گرفت که به نیروهای ارتش بپیوندد و حالا در کنار چشم‌های پدر و مادر، چشم همسر و دو فرزندش نیز انتظار برگشت او را می‌کشند.

ظرف این هشت سال، پکتیا، پکتیکا، خوست، میدان‌وردک، هرات و فراه از ولایت‌هایی هستند که عبدالغفار کاتبی در آن‌ها وظیفۀ دفاع از این مرز و بوم را بر عهده داشته است. وقتی از او در مورد خاطرات تلخ و شیرین جریان وظیفه می‌پرسم، بغض بر گلویش می‌نشیند و تلاش او برای فروخوردن این بغض به ناکامی منجر می‌شود. با آهی از سر سکوتی چند‌ساله می‌گوید، تلخی‌های از دست‌دادن یاران و همسنگران نگذاشته‌اند که خاطرات شیرین این چند سال بر ذهن او، ماندگار شوند.

عبدالغفار کاتبی از نخستین خاطره‌اش می‌گوید، خاطره‌یی که تلخی آن هنوز روح و ذهن او را آزار می‌دهد و هر لحظه، صحنۀ جان‌باختن همسنگرانش از پیش چشم‌هایش عبور می‌کند. خاطره‌یی که در آن بین مرگ و زنده‌گی او نیز فاصلۀ چندانی باقی نمانده بود. آقای کاتبی می‌گوید با چهار تن از همسنگرانش حدود شش سال پیش از مرکز ولایت خوست عازم ولسوالی «صبری» این ولایت شده بود. در مسیر راه تانک حامل آنان با ماین کنار جاده‌یی برخورد کرده و چشم‌های هر پنج سرباز درون این تانک بسته شدند. اما چشم‌گشودن دوباره، شاید هدیه‌یی بود که تنها به فرمانده کاتبی تعلق گرفت. باوجود زخم عمیقی که در ناحیۀ کمر برداشته بود، از این حادثه جان به سلامت برده، در کنار او اما چهار همسنگر دیگرش برای همیشه با او وداع گفتند.

این فرمانده ارتش، آهی می‌کشد و می‌گوید تا مدت‌ها به این موضوع فکر کرده است که چرا و به چه جرمی همقطارانش کشته می‌شوند و آنانی که در پی قتل او و همسنگرانش هستند، چه چیزی از انسانیت و وطن پرستی آموخته‌اند؟

او همنشینی با باشنده‌گان ولایت‌های مختلف کشور را مهم‌ترین و زیباترین قسمت حضورش در ارتش عنوان می‌کند. به باور او، هر سرباز ارتش که از گوشه‌های مختلف کشور زیر یک چتر برای دفاع از کشور جمع شده‌اند، ممثل فرهنگ‌ گوشه‌های این سرزمین هستند. فرمانده عبدالغفار کاتبی می‌گوید، تنها در این جمع است که انسان می‌تواند به زیبایی و تنوع فرهنگی افغانستان ایمان بیاورد و برای دفاع بیش‌تر از این سرزمین انگیزۀ مضاعف بگیرد.

تلخ‌ترین خاطره هشت سال اخیر

در جریان گفت‌وگو با فرمانده کاتبی، ناگهان مکث کوتاهی از سوی او رشتۀ گفت‌وگو را قطع می‌کند. وقتی از او دلیل این مکث را می‌پرسم چشمانش را از گوشۀ اتاق دوباره بر می‌گرداند و می‌گوید یاد «ابوذر» او را به فکر فرو برده بود.

آقای کاتبی می‌گوید ابوذر دوست صمیمی و همسنگر او هژده ماه پیش در یک عملیات نظامی در ولسوالی «بالابلوک» ولایت فراه در یک حملۀ طالبان، جان باخته است. شبی که هر لحظۀ آن را با ابوذر در تماس بوده است و به دلیل صمیمیت بیش از حد بین این دو نظامی، تاریکی شب را پای مخابره و صحبت تلفنی صبح کرده‌اند. اما ساعت هشت بامداد آن روز سیاه، مخابرۀ ابوذر را یک طالب پاسخ می‌دهد و می‌گوید که جان ابوذر را گرفته‌اند.

تلخی آن رویداد به حدی برای کاتبی سنگین بوده که تا مدت‌ها ابوذر در خواب این فرمانده نظامی رخنه کرده می‌کرد و ماه‌ها غم از دست دادن او را نتوانسته فراموش کند. فرمانده کاتبی اکنون نام یگانه پسرش را ابوذر گذاشته است؛ پسر شش‌ماهه که چشم‌هایش تداعی‌گر روزهای خوش همنشینی پدرش با صمیمی‌ترین دوست زنده‌گی اوست.

با وصف این همه ناملایمت‌ها، عبدالغفار کاتبی می‌گوید که همانند همۀ مردمان این سرزمین، تشنۀ صلح است و نمی‌خواهد دیگر شاهد جان‌باختن جوانان این سرزمین باشد. او با استقبال از گفت‌وگوهای صلح می‌گوید، با آن‌که قتل همسنگرانش را هرگز فراموش نخواهد کرد، اما شاید یک صلح سراسری بتواند او را به آرامش نسبی برساند.

وقتی از فرمانده کاتبی خواستم فرجامین سخنانش را در این مصاحبه ابراز کند، خاطرنشان می‌سازد که او و همسنگرانش با شجاعت و شهامت از این سرزمین دفاع کرده‌اند و اگر روزی در افغانستان صلح برقرار شود، دوست دارد برای پاس‌داری از خون آنان برای برقراری عدالت در کشور مبارزه کند.