WhatsApp Image 2020-03-23 at 3.27.48 PM

سربازی با پاهای مصنوعی؛ زنده‌گی ارزشمند است و جنگ نقطۀ مقابل آن

محمدجان آریا

23 March 2020

زین‌الدین سی‌سال پیش در ولسوالی خواجه دوکوه در ولایت جوزجان تولد شد و هشت سال پیش، زمانی که سرباز ارتش ملی بود در انفجار ماینی در ولسوالی کجکی هلمند دو پایش را از دست داد. اکنون او در یک خانۀ سادۀ گنبدی زنده‌گی می‌کند.

زین‌الدین می‌گوید که قصد داشته تا رفیق و هم‌سنگرش را از میان آتش نجات دهد اما خود قربانی ماین می‌شود:

«یک درگیری داشتیم. هم‌سنگرم میان آتش و گلوله گیر مانده بود. مرمی یک انگشتش را نیز قطع کرده بود. من خواستم نزدیکش بروم و انتقالش بدهم. ناگهان به هوا پرتاب شدم و از هوش رفتم و زمانی‌که بیدار شدم در شفاخانۀ 400 بستر کابل بودم.»

زین‌الدین اکنون پای مصنوعی دارد و از سوی وزارت دفاع برای شجاعت چندین تقدیرنامه و سپاس‌نامه نیز دریافته است اما دریغ دیگر پا ندارد و به کمک ویلچر راه می‌رود.

 او می‌گوید:

«برادر بزرگم نیز در اردوی ملی بود که چند سال پیش شهید شد. هر دو پای من نیز قطع شده است. نمی‌توانم کارهای عادی خود را انجام بدهم و از این بابت خیلی رنج می‌برم.»

با آن‌که انفجار ماین و قطع عضو، شوک بزرگی به زین‌الدین وارد کرده اما او هنوز لبخند می‌زند و نشان می‌دهد که روحیه‌اش را نباخته و هنوز زنده‌گی را دوست دارد.

دولت هم‌چنان تنخواه ماهانۀ زین‌الدین را می‌پردازد. تنخواه ماهانۀ او مبلغ ده‌هزار افغانی است که هر شش ماه آن را از بانک تحویل می‌گیرد اما زین‌الدین می‌گوید:

«حالا مجبور هستم همه‌چیز را با پول بخرم. چون نه آب آورده می‌توانم و نه هم سر زمین‌ بیل زده می‌توانم. اندک‌ترین چیز ما به پول است. معاشم کفایت نمی‌کند. مجبور می‌شوم که از برادرانم پول بگیرم.»

به باور زین‌الدین جنگ زشت است و این را زمانی می‌دانیم که آن را تجربه کرده باشیم. هیچ‌گاهی تأثیرات و خاطرات جنگ از ذهن یک سرباز محو نمی‌شود. جنگ تنها دو پای زین‌الدین را نگرفته است بل‌که برادر بزرگ‌ترش را نیز گرفته است و حالا او مانده است با یک ویلچر و پای مصنوعی و مشتی خاطرات گذشته.

زین الدین می‌گوید: «برای من که حالا دو پایم را از دست داده‌ام، زنده‌گی پس از جنگ و یا هم زنده‌گی در صلح، هیچ چیزی را تغییر نمی‌د‌هد. من روحیه‌ام را نباخته‌ام. تنها حرف من این است که جنگ خوب نیست. آدم‌ در جنگ کشته می‌شود. اعضای بدن آدم قطع می‌شود. جنگ آدم را بدبخت می‌کند.»

زنده‌گی عادی زین‌الدین در ولایت فقیر جوزجان مختل شده است. به همین سبب او از اقلیم و شرایط زنده‌گی این ولایت شاکی است:

«وقتی که باران و برف می‌شود من نمی‌توانم از خانه بیرون شوم و این برایم آزار دهنده است.»

زین‌الدین فرزندی ندارد و در کنار همسر و دیگر برادرانش زنده‌گی می‌کند. دو برادر کوچک‌تر او نیز هنوز اردوی ملی وظیفه اجرا می‌کنند.

سید مولان، یکی دیگر از برادران زین‌الدین درباره‌اش می‌گوید:

«تلاش می‌کنیم که او را تنها نگذاریم. برادرانم به خاطر خدمت به وطن به صف اردوی ملی پیوستند. توقع ما از دولت این است که بیش‌تر متوجه سربازانی باشد که در جنگ اعضای بدن خود را از دست می‌هند. چون دیگران‌ کار کرده نمی‌توانند کار کنند. دولت باید امتیازات ویژه برای سربازان معلول در نظر بگیرد.»

زین‌الدین با لبخند پای مصنوعی‌اش را می‌گذارد و به سختی به ویلچرش بالا می‌شود تا نشان دهد که زنده‌گی ارزشمند است و جنگ نقطۀ مقابل آن.