سیاست گران افغانستان

افت ‌اخلاقی در سیاست «افغانی»

در هر جامعه‌یی سیاست متأثر از هنجارهای فرهنگی، انگاره‌های اخلاقی و مولفه‌های اجتماعی است که سازوکار سیاست‌ورزی را تعیین می‌کند. از همین‌رو، شماری از پژوهش‌گران حوزۀ سیاست باور دارند آن ‌چه امر سیاسی گفته می‌شود از یک جامعه تا جامعۀ دیگری تفاوت فاحشی دارد. به عنوان نمونه، کلان‌روایت سیاست غرب با سیاست شرق متفاوت است؛ همان ‌طوری که گفتمان سیاست‌ورزی ایران با آن ‌چه سیاست‌گری در افغانستان گفته می‌شود، متفاوت است. این پیش‌زمینه دست ما را باز می‌کند که از سیاست «‌افغانی» سخن بگوییم و ویژه‌گی‌ها و مولفه‌های آن را بر شماریم.

امان‌الله شفاهی، سیاست‌شناس و پژوهش‌گر افغانستانی باور دارد که بدون فهم دوره‌های تاریخی گذشته و حال جامعۀ پشتون به ویژه قبیلۀ «درانی» و اهمیت لویه‌جرگه به عنوان مشروعیت‌دهندۀ دولت‌ها و رژیم‌ها فهم سیاست افغانستان ممکن نیست. او باور دارد که سیاست در افغانستان متأثر از ویژه‌گی فرهنگی، انگاره‌ها و کدهای اخلاقی درونی جامعۀ افغانستان به ویژه قبیلۀ درانی از قوم پشتون است. از این‌رو، آقای شفاهی تأکید دارد که سیاست‌شناسی در افغانستان به کدهای اخلاقی و فرهنگی بر می‌گردد؛ کدهایی که فرایند سیاست‌ورزی در افغانستان را تعیین می‌کند و ما را کمک می‌کند که جریان سیاست‌ورزی در این کشور چندپارچه و متکثر را بشناسیم و مولفه‌های آن را بر شماریم.

یکی از این موارد که پیوسته در سیاست افغانستان وجود داشته و این‌روزها بین رهبران سیاسی به اوج خود رسیده است، افت‌اخلاقی در سیاست‌ورزی است. این امر باعث شده که سیاست‌گر افغانستانی در فقدان اخلاق، با بایدها و نبایدهای اخلاقی در جامعه روبه‌رو شود. هرچند رابطه میان سیاست و اخلاق محل مناقشه بین پژوهش‌گران این حوزه است، اما به گونۀ بیشتر سیاست‌پژوهان باور دارند که حضور اخلاق در امر سیاست‌ورزی یک ضرورت اجتناب‌نا‌پذیر می‌باشد که بدون آن دنیا با تهدید جدی مواجه می‌شود.

در این خصوص چهار دیدگاه وجود دارد. نخست آنانی که مانند ماکیاولی اخلاق و سیاست را بدون نسبت می‌دانند، دوم آنانی که نظریۀ تابعیت اخلاق از سیاست را تیوری می‌پندارند، سوم آنانی که بر دو سطحی بودن اخلاق و سیاست باورمند هستند و چهارم افرادی که بر یگانه‌گی اخلاق و سیاست باور دارند و اخلاق را جزوی از سیاست و سیاست را جزو اخلاق می‌پندارند. این نگرشی که فیلسوفان یونان و از سوی دیگری اندیش‌مندان مسلمان به آن باورمند هستند، اعتقاد دارند که در سیاست باید کدهای اخلاقی در نظر گرفته شود و به عبارت دیگری سیاست، سیاست اخلاقی باشد.

در نظام‌های سیاسی و سیاست‌ورزی که هدف معطوف به فراچنگ قدرت سیاسی است، آن‌ جا اخلاق و سیاست با هم تعارض دارند. زمانی‌ که کنش‌گر سیاسی تنها به قدرت می‌اندیشد، اخلاق را در آن قلمرو جای نیست، اما اگر سیاست‌مدار و کنش‌گر سیاسی به سعادت بشر می‌اندیشد آن ‌جاست که میان سیاست و اخلاق به عنوان کلان ساختاری که زنده‌گی بشر را نظم می‌بخشد، وجود دارد. از این‌رو، فلیسوفان سیاسی باور دارند که بدون اخلاق در ساحات سیاست زنده‌گی بشر به خطر جدی مواجه می‌شود و نظم بشر از هم می‌پاشد. از این‌جاست که سیاست را باید امر اخلاقی پنداشت و به سعادت بشر و سودی‌مندی برای انسان در نظر گرفت.

آن ‌چه در سیاست‌ورزی افغانستان بین رهبران سیاسی نیست، اخلاق‌سیاسی و کدهای اخلاقی است که باید مطابق با آن زنده‌گی سیاسی خود را تنظیم کنند. برای همین است که در بیست سال گذشته رهبران سیاسی افغانستان تنها به زر و زور فکر کرده‌اند و همۀ هم و غم‌شان این بوده که چگونه از راه‌های متفاوتی درآمداندوزی کنند و پول بیش‌تری به دست بیاورند. حتا در مراوده‌های خود با دوستان و رهبران قبلی‌شان گاهی چنان پای اخلاق‌شان می‌لگند که آدم از تعجب انگشت به دهان می‌گیرد. برای همین است که سیاست‌مدار افغانستانی چنان سبک و بی‌وزن است که با فقدان اخلاق باد روزگار او را به هر جایی می‌برد.

این‌روزها که بازار طعنه‌زنی و هتاکی بازار سیاست در افغانستان گرم است و مدعیان رهبران مرزهای اخلاق و ادب را شکسته‌اند، پرداختن به مسأله اخلاق در سیاست می‌تواند یادآوری کند که در خصوص اخلاق و سیاست بازاندیشی شود تا زمینه‌های فهم بهتری از رابطۀ اخلاق و سیاست در افغانستان مقدور شود. مدعیان رهبری سیاسی در افغانستان چنان در افت اخلاقی به سر می‌برند که از توسل به فحاشی آشکار نیز دست بر نمی‌دارند و این طور فاصلۀ سیاست‌ورزی را از اخلاق و کدهای اخلاقی دور ساخته‌اند. سیاست بدون اخلاق به هیولای خون‌آشام می‌ماند که به جز منفعت خودی به چیز دیگری نمی‌اندیشد.