مادر قربانی ی

مادر قربانی رویداد دهانۀ ذوالفقار: تنها محاکمۀ عاملان قتل پسرم اشکم را توقف می‌دهد

عاطفه غفوری

13 May 2020

دوازده روز پس از رویداد شکنجه و پرتاب کارجویان افغانستان به رودخانۀ هریرود از سوی مرزبانان ایرانی، داغِ نشسته بر سینۀ خانواده‌های قربانیان هنوز تازه است. خانواده‌هایی که فرزندان نوجوان و جوان‌شان را با دنیایی از امید و آرزو راهی سفر ایران کردند، اما با پیکر بی‌جان آنان، روبه‌رو شدند.

خانواده‌های عزادار هراتی هنوز نتوانسته‌اند از دست دادن فرزندان جوان‌شان را باور کنند. درد و اندوه ناشی از این رویداد غم‌انگیز همچنان گلوی آنان را می‌فشارد. رویدادی که گفت‌وگو در مورد آن هر لحظه اشک مادران‌شان را سرازیر می‌کند و شوکِ ناشی از شنیدن خبر از دست دادن فرزند، قدرتِ بر زبان راندن سخن را از پدران‌شان گرفته است.

شهرک «مجاهدین» در شمال‌غرب شهر هرات، خانوادۀ عبدالباری، یکی از قربانیان رویداد مرزی افغانستان و ایران را در خود جای داده است. سرپناهی برای هشت عضو خانواده‌یی که حالا سوگوار تنها نان‌آور خود هستند. بی‌بی‌حورا، مادر عبدالباری به محض شروع شدن گفت‌وگو با خبرنگار نشانه، اختیار سرازیر شدن اشک‌هایش را از دست می‌دهد و با هر جمله‌یی که از تلخی درگذشت فرزند ۱۹ ساله‌اش بر زبان می‌راند، عکس فرزند نوجوانش را بیش‌تر به سینه‌اش می‌فشارد. خانوادۀ او می‌گویند، از روزی که عبدالباری را از دست داده است، لحظه‌یی هم از عکس فرزند جوانش جدا نشده است و گاهی ساعت‌ها با عکس عبدالباری حرف می‌زند و اشک می‌ریزد.

بی‌بی‌حورا که غمِ نشسته بر صدایش به خوبی قابل تشخیص است، می‌گوید فقر و گرسنه‌گی او را  واداشت که با رفتن تنها نان‌‌آور خانواده‌اش به ایران موافقت کند. فرزندی را که در فقر تمام بزرگ کرده بود و گاه‌گاهی برای سیر کردن شکم او، خانه‌های مردم را تمیز می‌کرد و لباس دیگران را می‌شست.

این مادر سوگوار می‌گوید، شاید دو یا سه سال بود که به لطف بزرگ شدن عبدالباری و کارگری او، دیگر بی‌پناهی سال‌های کودکی عبدالباری را تجربه نمی‌کرد. او می‌افزاید که کشته شدن عبدالباری در مرز با ایران، همۀ اعضای خانواده‌اش را در شوک بزرگ فرو برده است. از پدری که دیگر با کسی حرف نمی‌زند و هر چند ساعت یک‌بار حملۀ عصبی را تجربه می‌کند تا برادران کوچکی که دیگر چشم‌شان به در دوخته نیست تا عبدالباری پس از یک روز کاری با گاری (کراچی) دستی‌اش برای آنان چیزی بیاورد.

از دست دادن دو فرزند ظرف یک سال

بی‌بی‌حورا می‌گوید که این تنها فرزند جوان او نیست که راه ایران و کارگری در این کشور، از او گرفته است. درست یک سال پیش مولاداد، برادر بزرگ‌ عبدالباری نیز بر اثر حمل بار سنگین در تهران، دچار بیماری شد و پس از چند ماه مبارزه با بیماری در عید رمضان سال گذشته جان باخت. پس از مرگ مولاداد، عبدالباری به تنها نان‌آور خانواده بدل شد. نان‌آوری که از او اکنون چیزی جز خاطره، چند تصویر بی‌جان و دنیایی از دل‌تنگی برای خانواده‌اش باقی نمانده است.

عبدالباری روز جمعه «یازدهم ثور» در حالی که در جست‌وجوی کار مرز میان افغانستان و ایران را به گونۀ قاچاقی عبور کرده بود، از سوی مرزبانان ایرانی بازداشت و پس از شکنجه به رودخانۀ هریرود پرتاب شد. وقتی از مادر عبدالباری دربارۀ چگونه‌گی خبر شدنش از مرگ فرزند جوانش می‌پرسم، می‌گوید که حوالی ساعت چهار صبح (شنبه، 12 ثور) وقتی برای خوردن سحری بیدار شده بود، متوجه شده است که جنازۀ عبدالباری را به خانه آورده‌اند. او می‌گوید که این صحنه چنان شوکی را بر او و پدر عبدالباری وارد کرد که تا چند ساعت توان جنبیدن را نداشته‌اند.

بی‌بی‌حورا خاطرنشان می‌سازد که اکنون تنها یک اتفاق می‌تواند غم از دست دادن عبدالباری را تا اندازه‌یی تسکین دهد؛ پی‌گیری این رویداد و محاکمۀ عاملان قتل فرزند جوانش. او از حکومت افغانستان و مقام‌های مسوول در کشور می‌خواهد که تنها آرزوی او یعنی محاکمۀ عاملان قتل عبدالباری را برآورده کنند.

این در حالی است که دولت افغانستان هیأتی را برای بررسی رویداد شکنجه و به دریا انداختن شماری از کارجویان کشور از سوی مرزبانان ایرانی گماشته است. این هیأت حقیقت‌یاب هنوز تحقیقات را به پایان نرسانده است. تحقیقاتی که مقام‌های ایرانی نیز برای انجام آن در آن سوی مرز موافقت کرده‌اند، اما تاکنون هیأت ایران اعلام آماده‌گی نکرده است.

آن‌چنانی که به نظر می‌رسد، نتیجۀ این تحقیقات هر کیفری جز محاکمۀ عاملان رویداد شکنجه و قتل کارجویان افغانستان در دهانۀ ذوالفقار باشد، مرهمی بر زخم تازۀ خانواده‌های قربانیان این رویداد نخواهد بود. زیرا آنان محاکمۀ و به کیفر رساندن عاملان این رویداد را یگانه خواست‌شان عنوان می‌کنند.